#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_114
- هميشه اينقدر مانتو كوتاه مي پوشي؟
بي خيال جواب دادن به اون آدم هيز كه از اول ديدنم دست از خيرگيش برنداشته بود ، گفتم : نيم ساعت ديگه وكيلتون ميان براي...
- جواب منو بده ، من خودم ميدونم كي كِي قراره بياد ، ديشب بچه منو كدوم گوري بردي؟
- من...
نذاشت اين جمله ي با من شروع شده خاتمه پيدا كنه و توپيد بهم كه...
- اينو تو گوشت فرو كن كه تا زمانيكه صيغه مني حق نداري هرزگي كني ، واسم مهم نيست قبلش چي بودي و بعدش چي ميشي ولي خوش ندارم زير اسم من گند و كثافت بالا بياري ، شيرفهمي كه؟
مامانم به من خراب بودن ياد نداد ، مامانم به من هرزگي ياد نداد ، مامانم به من هرجايي شدن ياد نداد.
- ديشب خونه سارا و آهو بوديم.
به پشتي اون صندلي گردون پشت بلند تكيه زده باز با چشماش به جون تنم افتاد و با اون لبخندي كه من ازش ترسيدم گفت : همچين بدك هم نيستي انگاري ، به درد چند شب...
پاهام قدم به عقب برداشت و دل و رودم تو هم پيچيد و صداي قهقهه پر تمسخر اون مردِ من تا ابد ازش متنفر تو اتاق انعكاس گرفت.
در رو پشت سرم بستم و قطره اشكم چكيد و دلم مشت شد.
با وكيل خوش تيپ ولي عاري از خوش قيافگيش كه ملاقات كرد و وكيله با اون سن قد بابابزرگ ميرزا كوچك خان جنگليش هيز بازي درآورد و لبخند كريه به نمايش گذاشت و تهش هم باز هزار تا حرص خوردن من رفت ، يه خانوم آلاگارسون كرده از آسانسور بيرون زد و بي نگاه به من و سركرده تو گوشيش گفت : تيام هست ؟
- وقت قبلي داشتين؟
- بگو سحر اومده ، خودش ميفهمه.
سحر داره و چشمش دنبال آيلينِ جمشيد خانه؟
تلفن رو بعد از چندتا بوق من حرص ده جواب ميده و ميگه...
romangram.com | @romangram_com