#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_101
- ببخشين شارژ گوشيم تموم شد ، كارم هم طول كشيد.
وثوق – غلط كرده اون خراب شده اي كه تا اين ساعت ول كن كارمندش نيست.
صداي تيام خط ميكشه روي اولدورم بولدورم ساعت يازده و نيم شب وثوق.
تيام – چه دوباره صدات بلنده ؟
بعد مخاطبش رو من حقير ميدونه و ميگه...
تيام –كارا رو انجام دادي؟
نگاه وثوق ناباور ميشه ومن تاخ خند ميزنم به اون مردونگي وجودش و ميگم...
- بله رئيس.
تيام –ئ خوبه ، فردا تا دوازده شرلكت نيستم ، قرارا رو كنسل كن.
- حتما رئيس.
و من متنفرم از رئيس.
********
بي حوصله حوله رو از دو طرف گردنم رد كرده سر اون ميز پر و پيمون صيحونه نشسته رو به عاطي بهم خيره گفتم : چيه اول صبحي؟
عاطفه – يعني واقعني منشي تيامي؟
- آره ، شانس ماست ديگه.
عاطفه – اذيتت ميكنه؟
- عين خر ازم كار ميكشه.
romangram.com | @romangram_com