#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_100


نيم ساعته با تمام كاربلدي اين همه سال واسه جمشيدخان يه پا منشي شخصي بودن مو رو از ماست ميشكم بيرون و فنجون قهوه اسپرسوي خودم آمادش كرده رو هم به تكميل اون همه كار انجام شده تو نيم ساعت ميرسونم و جلوي آقا كه وايميستم بي نگاه به اون همه حجم كار اشاره ميزنه با سر و بي نگاه كه بذارمش روي ميز و من با اون همه اعتماد به نفس به دست آودره از اولين روز كاريم ميگم كه...

- امري با من نداري رئيس؟

يه نكاه به سرتاپام انداخته فنجون قهوه رو به لباي خوش فرمش نزديك ميكنه و خباثت چشماش سبزشو بالا برده ميگه كه...

- چند سالته ؟

- نوزده سال.

- پس خيلي بچه اي ، تا ساعت نه شب حق خروج از شركتو نداري ، بايد كل قرارداداي بسته شده تو سال گشذته و امسال فردا قبل از اومدنم روي ميزم باشه.

جز بله رئيس حرفي درخور ندارم و نه شب از اينجا زدن بيرون مساويه با يازده شب به خونه رسيدن و جنازه شدن.

********

ساعت نه شده و من از پشت پنجره هاي سرتاسري به اون همه نور نگاه ميندازم و تنم چه خسته ايت و اين مرد چه بدذات .

گوشيم شارژ تموم كرده و من شماره ي اون خونه دراندشتو ندارم تا يهو خاله مهري اين روزام نگرونم نشه.

همه چي تكميله و من كاري ندارم و دلم ناي رفتن نداره ، چرا عاشقي حق من نيست ، من صيغه اي ديگه چه آينده عاشقي جلو رومه؟

از كنار خيابونكه ميگذرم و دوتا ماشين آخرين مدل برام بوق زنون وايميستن دلم به خنده مياد ، من صيغه اي اگه امشبو خونه نباشم به كي برميخوره و دلم چه تنگ صيامه ، رفيق اين چند روزه بودن تو خونه باباش.

يازده و نيم كه ميرسم خونه و در باز ميشه و من مسير در تا ساختمونو ميرم ، توپ و تشر وثوق و نگروني خاله مهري بيشترين آزارم تو كل اون روز ميشه.

وثوق – آخه عقل نداري تو نه ؟ گوشي خاموش ميكني واسه من؟ تو آدمي / ميفهمي چند نفرو مچل خودت كردي؟

اشك ميدوئه تو كاسه چشمم و من واسه امروز تكميلم.

خاله مهري – نميگيمادر ما دلمون هزار راه ميره ؟


romangram.com | @romangram_com