#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_10


- آره ديوونه ام ، مهرزاد بايد بياد اينجا.

دستم روي اون دستايي كه سعي داشت شال رو از دور گردنم باز كنه مونده بود و نگام بند نگاه قهوه اي نگرانش بود.

عزيزترينم كجايي ؟ دارم از درد مي ميرم كجايي ؟ عزيزترين دارم مي ميرم.

*******

سرفه هام...

سرم...

من بيشتر كنج ديوار ، دراز كش در خود فرو رفته...

خدا کجاست ؟

برای من وقتی داره ؟

هيشكي نگرانم شده ؟

هيشكي منو يادش هست ؟

ميگه اون بايد بياد ولي اون به خاطر من نمياد.

صداي چرخيدن كليد تو قفل اون انباري رو شنيدم و باز اشكام به جوشش افتاد و دلم همون انباري ته پاركينگِ ملقب به اتاق رو خواست.

من كتك نمي خوام ، درد داره ، من اون عزيزترين رو ميخوام ، عزيزترينم كجايي ؟

چشام رو بسته نگه داشتم و لرز بيشتر به تنم نشست و بيشتر تو خودم جمع شدم و منتظر اون بلاي آوار رو سرم موندم.

- خوابي ؟


romangram.com | @romangram_com