#به_من_بگو_جذاب_پارت_99


بعد از افشا شدن پدر و مادر معروفش اسکیپجک دست از سرش بر نمی داشت.پرسید:

"خوب،بزرگ شدن با پدری مثل جِیک کورانادا چطور بود؟"

مگ هزاران بار این سوال رو شنیده بود و هنوز هم به نظرش توهین آمیز میومد که مردم مادرش رو که به اندازه ی پدرش موفق بود به حساب نمی آوردن. جواب همیشگیش رو داد:

"هردوی والدینم برای من فقط مامان و بابا هستند."

تد بالاخره متوجه شد مگ ممکنه براش سودی داشته باشه.گفت:

"مادر مگ هم معروفه. یه آژانس استعدادیابی بزرگ داره اما قبل از اون یه مدل و بازیگر معروف بوده."

مادرش دقیقا توی یه فیلم بازی کرده بود "کسوفِ صبح یکشنبه" که همونجا هم با پدر مگ آشنا شده بود.

اسپنسر با صدای بلندی گفت:

"یه دقیقه صبر کن، لعنتی...وقتی جوون بودم، پوستر مادرت رو روی در حمام داشتم."

یه جمله ی دیگه که مگ میلیون ها بار شنیده بود. گفت:

"می تونم تصورش کنم."

تد یکی دیگه از نگاهاش رو بهش انداخت.

تا نزدیک شدن به حفره ی هفدهم اسکیپجک دست از حرف زدن در مورد پدر و مادر معروفش برنداشت. به لطفِ چند تا ضربه ی بد، کنی و اسکیپجک یه حفره عقب افتاده بودند و اسکیپجک خوشحال نبود و وقتی کنی قبل از ضربه زدن یه تماس از همسرش دریافت کرد و فهمید که اون، موقع باغبونی دستش رو بریده و رفته دکتر تا دستش رو بخیه بزنه اسکیپجک ناراحت تر هم شد. از پایان مکالمشون مشخص بود که جراحتش کوچیک بوده و همسرش به هیچ وجه نمیخواد که اون بازی رو رها کنه ولی از اون موقع به بعد حواس کنی پرت بود.

مگ می تونست ببینه اسکیپجک چقدر دلش می خواد برنده بشه و اینکه تد و دالی حتی برای آینده ی شهر هم به ذهنشون نرسیده که کنار بکشن. دالی کاملا خوب بازی کرده بود و بازی متغیرِ تد حالا کاملا از بین رفته بود. مگ داشت احساس می کرد که حتی از اینکه سه حفره ای که مگ باعث از دست رفتنشون شده بود رو جبران کنه لذت می بره.

romangram.com | @romangram_com