#به_من_بگو_جذاب_پارت_94
اسکیپجک با خوشحالی گفت:
"ناراحت نشو عزیزم. ممکن بود برای هر کسی پیش بیاد."
اسکیپجک به خاطر آوانسی که بهش داده بودند یه ضربه ی اضافی داشت،بعد از اینکه بقیه ضربه هاشون رو بیرون زدند سعی نکرد جلوی خوشحالیش رو بگیره،زد روی شونه ی کنی و گفت:
"به نظر می رسه ضربه ی من یع حفره ی دیگه رو برد. منو یاد وقتی انداخت که توی "سایپرِس پوینت" با "بیل مورای"(۱) و "رِی رومانو"(۲) بازی کردم. اگه بخوام در مورد شخصیتهاشون بگم..."
حالا تد و دالی یه حفره عقب بودند اما تد قیافه ی عادی و خوبی به خودش گرفته بود که البته جایِ تعجب نداشت.گفت:
"خوب توی حفره ی بعدی جبران می کنیم."
نگاه پنهانی که تدبه مگ انداخته بود حاویِ پیامی بود که فهمیدنش سخت نبود.
بیست دقیقه بعد وقتی یه بارِ دیگه مگ با زیر پا گذاشتن یه قانونِ مسخره ی دیگه تد رو از بازی تو اون حفره حذف کرد زیرِ لب غر زد:
"بازیِ مسخره ایه."
سعی کرده بود کدیِ خوبی باشه و توپ تد رو برداشته بود تا خاک و گِل روش رو پاک کنه و فهمیده بود تا وقتی که توپ رویِ چمنه و علامت گذاری شده است اجازه نداره این کارو بکنه. اصلا با عقل جور درنمیومد.
دالی گفت:
"خوبه که حفره ی یک و دو رو زدی پسرم. امروز خیلی بدشانسی میاری."
مگ دلیلی برای نپذیرفتنِ حقیقت نداشت و گفت:
"دلیلِ بدشانسیش منم."
romangram.com | @romangram_com