#به_من_بگو_جذاب_پارت_92
"دیشب داشتم مکالمه تون رو گوش می دادم، یادته؟بنابراین می دونم به چه قیمتی و دقیقا چقدر می خوای امروز مهمان مهمت رو تحت تاثیر قرار بدی."
"و با این حال اینجایی."
"بله،خوب این فاجعه ایه که نمی تونی به خاطرش منو سرزنش کنی. هر چند می بینم که قصدش رو داری."
"نمی دونم چطور تونستی کَدی بشی ولی اگه برای یه دقیقه هم فکر کردی..."
"گوش کن تئودور!!"
دستش رو روی لبه ی کیف گذاشت:
"من مجبور به این کار شدم. من از گلف متنفرم و اصلا نمی دونم دارم چیکار می کنم. اصلاااااااا، فهمیدی؟بنابراین پیشنهاد می کنم تمامِ سعیت رو بکنی که منو بیشتر از اینی که هستم عصبی نکنی."
یک قدم عقب رفت و ادامه داد:
"حالا دیگه حرف نزن و اون توپ لعنتی رو بزن. و ممنون می شم این دفعه مستقیم بزنی که من مجبور نشم همه جای این زمین رو دنبالت راه بیام."
تد نگاه فوق العاده عصبانی ای بهش انداخت که هیچ سنخیتی با آوازه ی تقدسش نداشت و چوبی از کیفش بیرون کشید که ثابت کرد خودش کاملا می تونه از پسِ تجهیزاتش بربیاد.گفت:
"به محض اینکه این ماجرا تموم بشه،من و تو باید سنگهامونو با هم وا بکنیم."
ضربه ی محکم و عصبانی به توپ زد که شن هارو به هوا فرستاد. توپ ده یارد جلوتر روی چمن بالا و پایین رفت،از یه سراشیبی به طرف میله ی پرچم بالا رفت،روی لبه ی حفره چرخید و افتاد داخل.
مگ گفت:
"فوق العاده بود. نمی دونستم اینقد مربی گلفِ خوبی هستم."
romangram.com | @romangram_com