#به_من_بگو_جذاب_پارت_91


"از وقتی شانزده سالم بوده دِرایوِرم.تو چی؟"

از کنار مگ گذشت روکشی رو کشید و یکی از بلندترین چوب هارو بیرون آورد.

اسکیپجک اول از همه توپش رو روی تی گذاشت. مارک زمزمه کرد بقیه ی بازیکن ها باید در کل هفت ضربه بهش آوانس بدن تا بازی عادلانه باشه. ضربه اش تحسین برانگیز به نظر می رسید ولی هیچ کس چیزی نگفت پس حتما اینطور نبوده. نفر بعد کنی بود،و بعد تد. حتی مگ هم می تونست قدرت و زیباییِ ضربه ی ماهرانه ی تد رو ببینه اما وقتی نوبت به حرکت اصلی رسید یه مشکلی پیش اومد. درست لحظه ای که به نقطه ی ضربه نزدیک شد تعادلش رو از دست داد و توپ رو به سمت چپ فرستاد.

همه برگشتند و به مگ نگاه کردند. تد لبخند عیسی گونه اش رو زد ولی آتش جهنم توی چشمهاش می سوخت.گفت:

"مگ،اگه می شه..."

"مگه چیکار کردم؟"

مارک فورا اونو کنار کشید و توضیح داد که موقع ضربه زدنِ بازیکن اگه چند تا چوب گلف بهم برخورد کنن و صدا بدن همچین تاثیر بزرگی داره. انگار که این کار یه جنایت بزرگ علیه بشریت به حساب میومد اما آلوده کردنِ رودخانه ها و خراب کردنِ تالاب ها اهمیتی نداشت.

بعد از اون تد تمام تلاشش رو کرد که تنها گیرش بندازه ولی تا حفره ی سوم وقتی یه ضربه ی بد اونو تویِ دامِ شنیِ داخل فِروِی که بهش می گفتن بانکه،انداخت تونسته بود از دستش فرار کنه. تمامِ ماجراهای امروز از حملِ کیفش گرفته تا اینکه بهش گفتن باید "آقا" صداش کنه،که البته تا الان تونسته بود از زیرش در بره باعث شدن که مگ اول حمله کنه.

"اگه تو کاری نمی کردی که من از مهمان خانه اخراج بشم هیچ کدوم از این اتفاقا نمیفتاد."

تد جرات اینو داشت که عصبانی به نظر بیاد:

"من باعث اخراجت نشدم. لَری اِستِلمَن بود. چون دو روز پشت سر هم از خواب بیدارش کرده بودی."

"پونصد دلاری که بهم دادی تویِ جیبِ بالایِ کیفته. البته انتظار دارم یه مقدارش رو به عنوان یه انعام خوب بهم بدی."

تد فکش رو روی هم فشرد:

"می دونی امروز چقدر مهمه؟"

romangram.com | @romangram_com