#به_من_بگو_جذاب_پارت_9
با وجود تمام چیزهایی که لوسی بهش گفته بود،مگ هنوز برای اولین تصویرش از تد بودین آماده نبود.
گونه های کاملا برجسته،بینی صافِ بی نقص، و فک مربعی مثل ستاره های سینما. می تونست از روی بیلبوردهای میدان تایمز پایین اومده باشه با این تفاوت که حالت مصنوعی مدل های مرد رو نداشت.
با گام های بلند و راحت راهروی مرکزی رو طی کرد، موهای قهوه ای تیره اش کمی به مسی می خورد. نورهای رنگارنگ از پنجره های رنگی مثل سنگ های جواهر توی مسیرش پخش شده بودن،انگار یه فرش قرمز ساده برای همچین مردی کافی نبود تا روش قدم بگذاره. مگ به سختی متوجه پدر و مادرِ معروفش که چند قدم پشت سرش بودن،شد. نمی تونست از نامزد بهترین دوستش چشم برداره.
با صدای بم و دلپذیری به خانواده ی عروسش سلام کرد. ترومپت های در حال تمرین توی جایگاه مخصوص کلیسا کم کم اوج می گرفتن و شوک بزرگی به مگ وارد شد.
اون چشمها...کهربای طلایی با رگه های عسلی و حاشیه ی چخماقی.چشمهایی سرشار از درک و هوش. چشمهایی که خیلی تیزبین بودن. همونطور که مقابلش ایستاده بود،احساس کرد تد بودین داره درونش رو می بینه و تمام چیزهایی که سخت تلاش کرده بود پنهان کنه،بی هدفی،بی کفایتی و شکست مطلقش توی به دست آوردن یه جایگاه با ارزش تو دنیارو می بینه.
چشمهاش می گفتن هر دومون می دونیم گند زدی اما مطمئنم یه روزی همه چیزو درست می کنی. اگه نه...خوب...آدم چقدر می تونه از یه بچه هالیودی انتظار داشته باشه؟
لوسی داشت معرفیشون می کرد:
"....خیلی خوشحالم که شما دو تا بالاخره می تونید همو ببینید. بهترین دوستم و همسر آیندم."
مگ ظاهر محکم خودشو حفظ کرد اما به سختی و سرسری تونست سری تکون بده.
کشیش گفت:
"می شه لطفا به من توجه کنید..."
تد دست لوسی را فشرد و به صورت بالا گرفته ی عروسش لبخند زد،یه لبخند مهربون و راضی که لحظه ای سردی توی چشمهای به رنگ کوارتزش را تحت تاثیر قرار نداد. زنگ خطرِ مگ بیشتر شد. تد هر حسی که به لوسی داشت،اون عشق آتشینی که بهترین دوستش لایقش بود،نبود.
پدر و مادر داماد میزبان شامِ مراسم تمرین بودن،یه باربیکیوی مفصل برای صد نفر توی باشگاه محلی جایی که نمادِ تمام چیزهایی بود که مگ ازشون نفرت داشت،سفید پوستهایِ پولدارِ افراطی که اینقد به فکر خوشی خودشون بودن که به خسارتی که زمین های گلفِ آلوده ی شیمیایی و با مصرف آب بالاشون به سیاره وارد می کنه فکر نمی کردن. حتی توضیح لوسی در مورد اینکه این فقط یه باشگاه نیمه خصوصیِ و هر کسی می تونه توش بازی کنه نظرش رو عوض نکرد.
آژانس سِری جمعیتِ خبرنگارهای بین المللی همراه با خِیل عظیمی از تماشاگرهایی که به امید دیدن یه چهره معروف اومده بودن رو جلوی درها نگه داشته بودن.
romangram.com | @romangram_com