#به_من_بگو_جذاب_پارت_84
دست کرد توی جیبش و گیره پولش رو درآورد و ادامه داد:
"می خوام که فردا از این شهر بری. این پول ها باعث می شه سریعتر از اینجا بری."
پول ها رو بیرون کشید و گیره ی خالی رو برگردوند توی جیبش، پول ها رو بین انگشتاش گرفت تا مگ بتونه بشمردشون. پنج تا صد دلاری. مگ آب دهنش رو به سختی قورت داد و گفت:
"نباید این همه پول نقد با خودت حمل کنی."
"معمولا این کارو نمی کنم،ولی مالک یکی از املاک محلی بعد از بستن بانک اومده بود شهرداری و ته مونده ی یه حساب مالیاتی قدیمی رو پرداخت کرد. خوشحال نیستی که نتونستم این همه پولو بذارم تو دفتر؟"
پول ها رو روی تشک انداخت.
"وقتی مورد بخشش باباجونت قرار گرفتی، بهش بگو یه چک برام بنویسه."
به طرف پله ها برگشت.
مگ نمی تونست اجازه بده آخرین حرف رو اون بزنه.گفت:
"صحنه ای که شنبه توی مهمان خانه دیدم،جالب بود. تو تمام دوران نامزدیت به لوسی خیانت می کردی یا فقط بخشی ازش؟"
تد برگشت و چشماش روی مگ لغزید،عمدا نگاهش رو روی لوگوی شرکت چاپ هَپیِ روی سینه هاش طولانی کرد و جواب داد:
"من تمام مدت به لوسی خیانت کردم. ولی نگران نباش! اون هیچ وقت به چیزی شک نکرد."
تد توی پله ها ناپدید شد و چند لحظه بعد کلیسا توی تاریکی فرو رفت و در کلیسا پشت سرش بسته شد.
صبح روز بعد مگ با چشمهای تار به طرف محل کارش می روند،پول ها مثل یه تونل رادیواکتیو توی جیبِ شورت تا زانوی خاکی رنگِ جدید و نفرت انگیزش می سوزوندنش. با پونصد دلار تد می تونست بالاخره به لس آنجلس برگرده،جایی که می تونست توی یه هتل ارزون بمونه تا وقتی کار پیدا کنه. و وقتی پدر و مادرش دیدن که اون می تونه برای چیزی سخت تلاش کنه،حتما دلشون نرم می شد و بهش کمک می کردن تا یه شروع تازه ی واقعی داشته باشه.
romangram.com | @romangram_com