#به_من_بگو_جذاب_پارت_73


زن ها نگاهی با هم رد و بدل کردند. همشون می دونستند بیردی ساعتی سه دلار کمتر از بقیه به مگ می داده چیزی که هیچ وقت به نظر اِما کار درستی نیومده بود. هر چند ایده اش مال تد بود.

زوئی با صدف پاستایی صورتی که از گیره ای که به یقه ی بلوز سفید بدون آستینش وصل کرده بود افتاده بود،بازی کرد و گفت:

"هالی همیشه دل رحم بوده. شرط می بندم مگ ازش سواستفاده کرده."

بیردی گفت:

"به نظرم بیشتر خنگه. می دونم همتون متوجه شدید که جدیدا چطور لباس می پوشه و ممنونم که هیچ کدومتون چیزی در موردش نگفتین. فکر می کنه اگه سینه هاشو بیرون بندازه باعث می شه کایل بَسکام بهش توجه کنه."

زوئی گفت:

"وقتی کلاس ششم رو درس می دادم،کایل شاگردم بود. و بذار بهت بگم هالی برای این پسر زیادی باهوشه."

بیردی با انگشتهاش روی دسته ی صندلی ضرب گرفت و گفت:

"سعی کن اینو بهش بفهمونی."

کایلا برق لبش رو پایین گذاشت و موهیتوش رو برداشت و گفت:

"هالی در یه مورد حق داره. هیچ کس تو این شهر مگ کورانادا رو استخدام نمی کنه. چون در اون صورت دیگه نمی تونن به چهره تد بودین نگاه کنن!"

اِما هیچ وقت آزار دادن دیگران رو دوست نداشت و کینه جویی مردم شهر در برابر مگ داشت ناراحتش می کرد،ولی در عین حال نمی تونست مگ رو به خاطر نقشش توی ناراحتی یکی از آدم های محبوبش ببخشه.

شلبی یه قسمت از موهای بلوند کوتاهش رو پشت گوش زد و به کفش های بالرین جلو باز جدیدش نگاه کرد و گفت:

"من اخیرا خیلی در مورد تد فکر کردم."

romangram.com | @romangram_com