#به_من_بگو_جذاب_پارت_72
تد اومد جلوی زن و دستش رو از بازوی مگ جدا کرد و گفت:
"بهتره برگردی سر کارت، مگ. من حتما به بیردی می گم که تو چقدر داری زحمت می کشی!!"
مگ دندون هاشو روی هم سایید ولی حرف تد تموم نشده بود، ادامه داد:
"دفعه ی بعد که با لوسی حرف زدی حتما بهش بگو چقدر دلم براش تنگ شده."
و با حرکت آرام انگشتش گره شُل جلوی حوله ی زن رو باز کرد به سمت خودش کشیدش و محکم بوسیدش.
چند لحظه بعد در توی صورت مگ بسته شد.
مگ از دورویی متنفر بود و اینکه همه ی مردم شهر تد رو نمادِ شایستگی و نجابت می دونستن در حالیکه اون داشت با یک زن متاهل می خوابید دیونش می کرد.مطمئن بود وقتی با لوسی نامزد بوده هم بهش خیانت می کرده.
اون روز عصر جلوی کلیسا ایستاد و روندِ پر زحمت برگردوندنِ وسایلش به داخل رو شروع کرد،چمدونش،حوله ها،غذا،ملافه هایی که از مهمان خانه قرض گرفته بود و قصد داشت به محض اینکه بتونه،پسشون بده. دیگه دوست نداشت حتی یه ثانیه ی دیگه به تد بودین فکر کنه. بهتر بود روی چیزهای مثبت تمرکز می کرد. با تشکر از بازیکن های گلف،برای بنزین،پَدِ بهداشتی و یه مقدار خواروبار پول داشت. دستاورد بزرگی نبود ولی اونقدری بود که تماسِ تحقیرآمیز با دوستهاش رو عقب بندازه.
اما آرامشش کوتاه مدت بود. روز یکشنبه،عصر روز بعد وقتی می خواست محل کارشو ترک کنه فهمید که یکی از بازیکن های گلف البته لازم به کاراگاه بازی نبود که بفهمه کدومشون!! در مورد خدمتکاری که برای انعام اینور اونور میره شکایت کرده بود. بیردی،مگ رو صدا کرد توی دفترش و با رضایت تمام فورا اخراجش کرد.
***
کمیته ی بازسازیِ کتابخونه توی اتاق نشیمنِ خونه ی بیردی نشسته بودن و از موهیتوی آناناس معروفش لذت می بردند.
"هالی دوباره از دستم عصبانیه."
میزبانشون به صندلیِ راحتیِ ساده ای با نیم قرن قدمت که به تازگی روکشش رو با کتانِ وانیلی عوض کرده بود تکیه داد. پارچه ای که توی خونه ی اِما یه روز هم دوام نمیاورد.
"از این همه چیز به خاطر اینکه مگ کورانادا رو اخراج کردم. می گه مگ نمی تونه کار دیگه ای پیدا کنه. من به خدمتکارهام دستمزد خیلی خوبی می دم و خانوم هالیوودی نباید درخواست انعام می کرد."
romangram.com | @romangram_com