#به_من_بگو_جذاب_پارت_71
"خدای من!!!!"
حوله هارو انداخت.
"تو همونی هستی که عروسی رو بهم زد!!توی این یونیفرم نشناختمت."
تد از صندلی جدا شد و به در نزدیک شد و گفت:
"داری محصولات پخته شده رو بدون مجوز می فروشی،مگ؟این سرپیچیِ مستقیم از قوانینِ شهره."
"اینا هدیه هستند آقای شهردار."
"بیردی و آرلیس در موردِ این هدیه ها می دونند؟"
زن مو مشکی جلوی تد ایستاد و گفت:
"مهم نیست."
چشمهای سبزش از هیجان می درخشیدند:
"عروسی خراب کن!!باورم نمی شه. بیا تو. چند تا سوال ازت دارم."
درو کاملا باز کرد و بازوی مگ رو کشید و ادامه داد:
"می خوام بشنوم دقیقا چرا فکر کردی اون دختره، اسمش چی بود؟! برای تد مناسب نبود؟؟"
مگ بالاخره به جز هالی کیتل یکی رو دید که به خاطر کاری که کرده بود ازش متنفر نبود. البته عجیب نبود که این شخص معشوقه ی احتمالا متاهلِ تد بود.
romangram.com | @romangram_com