#به_من_بگو_جذاب_پارت_70
این بار بهش ده دلار داد.
آرلیس به کم شدن تعداد حوله ها مشکوک شده بود،دو بار نزدیک بود گیرش بندازه ولی مگ موفق شده بود گولش بزنه. همونطور که به سوییت طبقه ی سوم که به اسم "دِکستِر اوکانر" ثبت شده بود نزدیک می شد جیب یونیفرمش تقریبا پر شده بود. دیروز وقتی اومده بود آقای اوکانر بیرون بود اما امروز یه زن فوق العاده زیبا پیچیده توی یکی از حوله هایِ سفیدِ مهمان خانه درو باز کرد. حتی با اینکه تازه از حمام بیرون اومده بود و صورتش بدون آرایش بود و تارهای موی تیره اش به گردنش چسبیده بودند،بی نقص بود. بلند و لاغر با چشم های سبزِ جسور و گوشواره های الماسِ میخیِ خیلی بزرگ توی گوشش. نه خودش شبیه دِکستِر (۱) به نظر می رسید و نه مردی که از روی شونه ی زن چشمش بهش افتاده بود.
تد بودین بدون کفش روی صندلی راحتیِ اتاق نشسته بود و یه آبجو توی دستش بود. چیزی به ذهن مگ خطور کرد و فهمید این زن مو مشکی همونیه که چند هفته پیش تد توی پمپ بنزین بوسیده بودش.
"اوه،حوله ی اضافه."
وقتی حوله هارو گرفت حلقه ی ازدواجِ پر زرق و برقِ الماسش برق زد.گفت:
"و یه کریسپ برنجیِ خونگی!!!!تدی نگاه کن!آخرین باری که کریسپ برنجی خونگی خوردی کی بوده؟"
تدی جواب داد:
"یادم نمیاد."
زن حوله هارو زیر بازوش گذاشت و بسته ی پلاستیکی رو باز کرد و گفت:
"من عاشقِ این چیزهام. تد می شه یه ده دلاری بهش بدی؟"
تد تکون نخورد و گفت:
"ده دلاری هام تموم شدن. کلا هیچ پولی برام نمونده."
"صبر کن."
زن برگشت تا احتمالا کیف پولش رو بیاره ولی یهو چرخید:
romangram.com | @romangram_com