#به_من_بگو_جذاب_پارت_62


"یه نگاه به خودت بنداز. تا کمتر از دو هفته پیش لوسی عشق زندگیت بود. حالا الان به نظر می یاد حتی به سختی اسمشو به یاد میاری."

مگ با لگد تشک رو چند سانت جلو فرستاد.

"زمان همه چیزو حل می کنه."

"یازده روز؟"

تد شونه ای بالا انداخت و برای چک کردن اتصال اینترنت رفت اون طرف اتاق.

مگ پایکوبان پشت سرش رفت و گفت:

"اینقدر تلافی اتفاقی که افتاده رو سر من در نیار. تقصیر من نبود که لوسی فرار کرد."

کاملا حقیقت نداشت ولی نزدیک به حقیقت بود.

تد برای بررسی اتصال کابل چمباتمه زد و گفت:

" قبل از اینکه تو بیای همه چیز خوب بود."

"تو فقط فکر می کردی همه چیز خوبه."

تد سوکِت رو دوباره وصل کرد و روی پا ایستاد:

"من فکر می کنم،به دلایلی که فقط خودت می دونی،هر چند من ایده ی خوبی دارم که اون دلایل چی هستند،مغز یه زن فوق العاده رو شتسشو دادی که اشتباهی رو مرتکب بشه که تا آخر عمر باید باهاش زندگی کنه."

"اشتباه نبود،لوسی لیاقتش بیشتر از اون چیزیه که تو می خواستی بهش بدی."

romangram.com | @romangram_com