#به_من_بگو_جذاب_پارت_55


زوئی گفت:

"ما از این موضوع مطمئن نیستیم."

کایلا جواب داد:

"تو همیشه دلت می خواد در مورد همه خوب فکر کنی. ولی این کاملا واضحه. من شرط می بندم خانوادش به این نتیجه رسیدن که به اندازه کافی تحملش کردن."

این دقیقا از اون شایعاتی بود که اِما ازش متنفر بود. با اینکه می دونست داره وقتش رو هدر میده گفت:

"بهترین کار اینه که شایعاتی رو که نمی تونیم ثابت کنیم، اصلا شروع نکنیم."

کایلا بالای بیکینیش رو مرتب کرد و گفت:

"بیردی مطمئن شو کشوی پول هات درش محکم قفل شده باشه. معتادها همه چیزو می دزدن."

بیردی با خونسردی گفت:

"من نگران چیزی نیستم. آرلیس هووِر حواسش بهش هست."

شِلبی صلیبی کشید و همه زیر خنده زدن.

"شاید شانس بیاری و آرلیس توی مجموعه ی گلف جدید کاری پیدا کنه."

اِما به شوخی این حرف رو زد ولی سکوت برقرار شد و هر کدوم به اینکه زمین و مجموعه ی گلفِ پیشنهاد شده چطور می تونه زندگیشون رو بهتر کنه،فکر کردند. بیردی می تونست چایخونه و کتابفروشیش رو راه بندازه،کایلا می تونست بوتیکِ مُد لوکسی که آرزوش رو داشت باز کنه و سیستم مدرسه می تونست سودِ اضافه ای که زوئی خواهانش بود رو بدست بیاره.

اِما نگاهی با شلبی رد و بدل کرد. مادر شوهر جوونش دیگه مجبور نبود ببینه شوهرش با استرس و فشار تنها کارفرمای بزرگ شهری که بیکارهای زیادی داشت بودن،دست و پنج نرم می کنه. و برای خودِ اِما...صرف نظر از اینکه چه اتفاقی برای مجموعه ی گلف می افتاد،اون و کِنی به اندازه ی کافی پول داشتند که راحت زندگی کنند ولی خیلی از کسایی که براشون مهم بودند،اینطور نبودند و رفاه شهرشون براشون خیلی مهم بود.

romangram.com | @romangram_com