#به_من_بگو_جذاب_پارت_46


"بعداز ظهر بخیر بیردی."

موهای کوتاه آتشینش در مقابل رنگ خنثی دیوارهای بژِ پس زمینه می درخشیدن.

"امروز خیلی خوب به نظر میای."

"اوه،تد..."

به نظر می رسید بیردی آماده ی گریه کردنه،گفت:

"من واقعا به خاطر جشن عروسی متاسفم. حتی نمی دونم چی باید بگم."

بیشتر مردها از اینکه براشون دلسوزی بشه وحشت دارن ولی تد حتی ذره ای خجالت زده به نظر نمی رسید،جواب داد:

"از این اتفاقا پیش میاد. ممنون از نگرانیت."

با سر به مگ اشاره کرد:

"شِلدون،خانوم کورانادا رو توی بزرگراه متوقف کرد،در واقع در حال فرار. ولی توی جاده ی قبرستون تصادف شده،برای همین از من خواست این مشکل رو حل کنم. البته انگار کسی آسیب ندیده."

"توی اون جاده خیلی تصادف داریم. دخترِ جینی موریس رو یادته؟ باید اون پیچ رو با بولدوزر صاف کنیم."

"اگه بتونیم خیلی خوب می شه ولی خودت خوب می دونی که اوضاع بودجه مون در چه وضعیتیه."

"وقتی قرارداد مجموعه ی گلف رو برامون ببندی، اوضاع خیلی بهتر می شه. اینقدر هیجانزده ام که به سختی می تونم خودمو کنترل کنم.کسایی که می خوان گلف بازی کنن ولی نمی خوان پولِ اتاق های مجموعه رو بدن،باعث رونق گرفتن مهمان خانه می شن. علاوه بر این من بالاخره می تونم چایخونه و کتابفروشی جفتِ اینجارو که همیشه دلم می خواست، راه اندازی کنم. دارم فکر می کنم اسمش رو بزارم، 'بنوش و ورق بزن'."

"فکر خوبی به نظر میاد. اما هنوز خیلی مونده تا قرارداد مجموعه امضا بشه."

romangram.com | @romangram_com