#به_من_بگو_جذاب_پارت_44


وقتی تد توجهش رو به مگ برگردوند،امیدِ مگ به اینکه مکالمه شون رو ادامه بدن،خیلی زود به باد رفت.تد گفت:

"من متوجه شدم که خانوم کورانادا به شما بدهکارن. به نظر می رسه فکر می کنه،می تونه حلش کنه."

"اوه،امیدوارم."

به نظر نمی رسید مسئول پذیرش همچین امیدی داشته باشه. سرخی صورت مگ به سینه اش رسید.زبونشو روی لب های خشکش کشید و گفت:

"شاید من بتونم...با مدیر اینجا صحبت کنم."

تد مردد به نظر میومد.گفت:

"فکر نمی کنم ایده ی خوبی باشه."

کایلا گفت:

"باید این کارو بکنه. من فقط امروز دارم اینجا بهشون کمک می کنم. این موضوع خیلی فراتر از حد مسئولیت های منه."

تد لبخند زد:

"اوه،مهم نیست. می تونیم یکم سرگرم بشیم. برو بیارش."

افسر عصبانی از همون کنار در شروع به حرف زدن کرد:

"تد،توی جاده ی قبرستون تصادف شده،تو می تونی مشکل اینجارو حل کنی؟"

"البته شِلدون. کسی آسیب دیده؟"

romangram.com | @romangram_com