#به_من_بگو_جذاب_پارت_40


سعی کرد طوری رفتار کنه که انگار تد کسیه که خیلی دلش می خواسته ببیندش،نه بدترین کابوسش.

"به نیروی پلیس ملحق شدی؟"

تد آرنجشش رو روی سقف ماشین گذاشت. همونطور که ظاهرش رو نگاه می کرد،مگ متوجه شد که اون هم از کلاهش خوشش نیومده،یا شاید هم کلا از هر چیزی که به اون مربوط می شد خوشش نمی اومد.

"با هم گشت می زنیم. یهو برنامه ام برای دو هفته آینده خالی شده."

"آه"

"خوب،شنیدم بدون پرداخت صورت حسابت از مهمان خانه فرار کردی!!"

"من؟ نه. اشتباه شده. من...فقط داشتم یه دوری این اطراف میزدم. روز قشنگیه. فرار؟ نه. چمدونم پیششونه. چطور می تونم فرار کنم؟"

"فکر کنم با سوار ماشین شدن و رفتن!!!"

تد جوری که انگار اون پلیسه پرسید:

"کجا داری می ری؟"

"هیچ جا. دور می زدم. وقتی توی یه جای جدید هستم دوست دارم این کارو بکنم."

"بهتره قبل از اینکه بری بِگردی صورت حسابتو پرداخت کنی."

"کاملا حق با توئه. اصلا حواسم نبود. فورا ترتیبش رو میدم."

فقط مشکل اینجا بود که نمی تونست این کارو بکنه.

romangram.com | @romangram_com