#به_من_بگو_جذاب_پارت_37


تماس با دوقلوی دیلن،"کِلِی" بی فایده بود. کِلِی هنوز یه بازیگرِ جویای نام بود و به سختی پول کرایه ی خونش رو درمی اورد،هر چند این شرایط خیلی طول نمی کشید چون با داشتن مدرکِ دانشکده ی نمایشِ دانشگاه "یِل"(۲) و یه لیست در حال افزایش از تاییدیه های گروه تئاتر آف-بِرادوِی و همینطور به خاطر استعداد زیادش به زودی خودش رو از زیر سنگینیِ سایه ی اسم فامیلیِ کورانادا بیرون می کشید. برخلاف مگ هیچ کدوم از برادرهاش از وقتی از کالج فارغ التحصیل شده بودن،چیزی از پدر و مادرشون نگرفته بودند.

به محض اینکه گوشیش زنگ خورد،جواب داد.

دیلن گفت:

"تنها دلیلی که دارم باهات تماس می گیرم، کنجکاویه. چرا لوسی عروسیش رو به هم زد؟مُنشیم بهم گفت یه سایت شایعه ساز می گه که تو نظر لوسی رو عوض کردی. اونجا چه خبره؟"

"خبرهای خوبی نیست. دیل من یکم پول قرض می خوام."

"مامان گفته بود این اتفاق میفته. جوابت منفیه."

"دیل شوخی نمی کنم. من توی وضعیت بغرنجی هستم. کارت اعتباریم رو گرفتن و..."

"بزرگ شو مگ. سی سالته. وقتشه گلیم خودتو از آب بیرون بکشی."

"می دونم.و می خوام یه تغییراتی ایجاد کنم. ولی..."

"توی هر دردسری که افتادی خودت می تونی ازش بیرون بیای. تو خیلی باهوش تر از اونی که فکر می کنی، هستی. من بهت ایمان دارم،حتی اگه خودت نداشته باشی."

"ازت ممنونم ولی من الان به کمکت احتیاج دارم. واقعا. باید بهم کمک کنی."

"خدای من مگ!! تو اصلا غرور نداری؟"

"این حرفت خیلی مزخرفه."

"پس مجبورم نکن این حرف رو بزنم. تو می تونی زندگیِ خودت رو کنترل کنی. یه کار پیدا کن. می دونی که کار چیه،درسته؟"

romangram.com | @romangram_com