#به_من_بگو_جذاب_پارت_27
"لوسی با خودش روراست بود.تو همه چیزو خراب کردی."
"من می خوام لوسی هم مثل شما خوشحال باشه. ولی اون خوشحال نبود."
پدر تد با صدای تهدید آمیزِ بمی گفت:
"و تو همه ی اینهارو توی مکالمه ی دیروز بعدازظهرتون فهمیدی؟"
"من اونو خیلی خوب می شناسم."
مت جوریک به سردی گفت:
"و ما نمی شناسیم؟"
لبهای تریسی لرزید:
"تا قبل از اینکه تو پیدات بشه همه چیز خیلی خوب بود."
"خوب نبود."
مگ احساس کرد یک قطره عرق بین سینه هاش لغزید،ادامه داد:
"این فقط چیزی بود که لوسی می خواست شما باور کنید."
رئیس جمهور جوریک که تمام مدت مگ رو زیر نگاهِ جستجوگرش گرفته بود،بالاخره سکوتش رو شکست و به آرومی گفت:
"مگ تو چیکار کردی؟"
romangram.com | @romangram_com