#به_من_بگو_جذاب_پارت_22
مگ توی تمرین شب گذشته به خاطر تُند راه رفتن توی راهرو،مودبانه سرزنش شده بود ولی الان که به جای گام های بلند همیشگیش داشت گام های کوتاه برمی داشت،مهم نبود.چکار کرده بود؟مهمون ها منتظر، برگشته بودن و چشم به راه ظاهر شدنِ عروس بودن. مگ خیلی سریع به محراب رسید و به جای قرار گرفتن کنار شارلوت، جلوی تد ایستاد.
تد کنجکاو نگاهش کرد. مگ روی پیشونیش تمرکز کرد تا مجبور نباشه به چشم های کوارتزِ گیج کننده اش نگاه کنه. زمزمه کرد:
"لوسی می خواد باهات حرف بزنه."
تد در حالی که سرشو کمی کج کرده بود سعی کرد این خبر رو هضم کنه. هر مرد دیگه ای بود چند تا سوال می پرسید ولی تد بودین نه. تعجبش تبدیل به نگرانی شد. با گام هایی با اراده و بی هیچ نشونه ای از خجالت راهرو رو طی کرد.
رئیس جمهور و همسرش وقتی تد از کنارشون گذشت به هم نگاهی کردن و بلافاصله پشت سرش راه افتادن. همهمه ای بین مهمون ها به پا شد. مادر داماد و بعد از اون پدرش بلند شدن. مگ نمی تونست اجازه بده لوسی به تنهایی با این موقعیت مواجه بشه و با عجله طول راهرو رو برگشت. با هر قدم احساس ترس و وحشتش بیشتر می شد.
وقتی به ایوان کلیسا رسید از روی شونه ی تد کمی از تور سرِ بی معنیِ لوسی رو دید،تریسی و پدر و مادرش دورش جمع شدن. چند مامور آژانس سری با هوشیاری تمام کنار درها ایستاده بودن.درست موقعی که تد، لوسی رو از جمع دور کرد،پدر و مادرش بیرون اومدن. بازوی لوسی رو محکم گرفته بود و به طرفِ در کوچیکی که اونجا بود،کشوندش. لوسی برگشت و دنبال کسی گشت. مگ رو پیدا کرد و حتی از ورای آبشاری از تور خواهشش واضح بود.کمکم کن.
مگ با عجله به طرفش رفت ولی تد بودینِ خوش اخلاق با نگاهش اونو سر جاش متوقف کرد،نگاهی به خطرناکیِ نگاه های پدرش توی فیلم های "کالیبرِ سگ شکاری". لوسی سرشو تکون داد و مگ یه جورایی فهمید دوستش ازش نخواسته میانجی گریِ اون و تد رو بکنه. لوسی می خواست مگ به اوضاع آشفته ی این بیرون رسیدگی کنه انگار مگ می دونست چکار باید بکنه.
وقتی در پشت سر عروس و داماد بسته شد، شوهرِ رئیس جمهور سابق امریکا رو بهش شروع کرد:
"مگ چه خبره؟تریسی گفت تو خبر داری."
مگ دسته گل ساقدوشیش رو محکم فشرد. چرا لوسی باید این همه صبر کنه تا اون خوی سرکشش رو پیدا کنه؟
"اِممم...لوسی نیاز داشت با تد حرف بزنه."
"اینکه معلومه. در مورد چی؟"
"اون..."
چهره ی وحشت زده ی لوسی رو تو ذهنش دید:
romangram.com | @romangram_com