#به_من_بگو_جذاب_پارت_19
فرانچسکا بودین احمق نبود. نگاه سرد و ارزیابی کننده ای به مگ انداخت سپس نیلی رو به سمت گروهی که شامل زنِ چاق و مو قرمزِ توی دستشویی و "اِما تِراوِلِر" همسرِ ساقدوشِ تد، "کِنی تِراوِلِر" یکی از سوپر استارهای گلف حرفه ای می شد هدایت کرد.
فرانچسکا بودین احمق نبود. نگاه سرد و ارزیابی کننده ای به مگ انداخت سپس نیلی رو به سمت گروهی که شامل زنِ چاق و مو قرمزِ توی دستشویی و "اِما تِراوِلِر" همسرِ ساقدوشِ تد، "کِنی تِراوِلِر" یکی از سوپر استارهای گلف حرفه ای می شد هدایت کرد.
بعد از اون مگ دنبالِ نامناسب ترین مهمانی که می تونست پیدا کنه گشت، یه دوچرخه سوار که ادعا کرد یکی از دوستهایِ تد هستش اما حتی دیدن ماهیچه های حیرت انگیزش هم نتونست سرِ حالش بیاره. در عوض آقای دوچرخه سوار باعث شد به این فکر کنه که اگر اون هم کسی که حتی یک ذره شبیه تد بودین باشه رو ببره خونه،پدر و مادرش چقدر خوشحال می شن.
حق با لوسی بود. تد عالی بود. و اشتباه ترین آدم ممکن برای دوستش.
لوسی هر طور بالشش رو می گذاشت احساس راحتی نمی کرد. خواهرش تِرِیسی بعد از اینکه اصرار کرده بود امشب کنار لوسی باشه،حالا در آرامش خواب بود. گفته بود آخرین شبیه که فقط خواهر هستیم...با این حال تریسی از ازدواج لوسی ناراحت نبود. اون هم مثل بقیه تد رو دوست داشت.
لوسی و تد باید از مادراشون به خاطر آشنا کردنشون با هم تشکر می کردن.
نیلی گفته بود:
"اون باور نکردنیه لوسی،فقط صبر کن تا ببینیش."
و اون باورنکردنی بود...مگ نباید تخمِ شک رو تو ذهنش می کاشت. با اینکه سعی می کرد با دلیل و برهان کنارشون بزنه ولی این شک ها ماه ها بود که همراهش بودن. کدوم زنِ عاقلی عاشق تد بودین نمی شه؟ تد واقعا مجذوبش کرده بود.
لوسی ملافه رو کنار انداخت. همش تقصیر مگ بود. عیبِ مگ همین بود. همه چیزو به هم می ریخت. اینکه دوست مگ بود باعث نمی شد روی عیب و ایرادهاش چشم بپوشه. مگ،لوس،بی پروا و بی مسئولیت بود، به جای اینکه درون خودش دنبال هدف بگرده،روی قله ی کوه های دور به دنبالش بود. اون همینطور مهربون،خاکی، وفادار و بهترین دوستی بود که تا حالا داشته. هر کدومشون راه خودشونو برای زندگی تو سایه ی پدر و مادرهای معروفشون پیدا کرده بودن، لوسی با وفق دادن خودش با شرایط و مگ با سفر دورِ دنیا و سعی در فرار از میراثِ پدر و مادرش.
مگ توانایی های خودشو نمی شناخت، هوش قابل ملاحظه ای که از پدر و مادرش به ارث برده بود اما هیچ وقت نفهمیده بود چطور به نفع خودش ازش استفاده کنه،ظاهر کشیده و لاغر و بی قیدش که بیشتر از اینکه ازش یه زن زیبا بسازه اونو جذاب و دلربا کرده بود. مگ توی خیلی چیزها خوب بود طوری که باعث شده بود فکر کنه تو هیچ کاری خوب نیست. در عوض خودشو پر از نقص می دید و هیچ کس،از جمله لوسی و پدر و مادرش،نتونسته بود نظرشو عوض کنه.
لوسی صورتشو توی بالش فرو برد،سعی کرد خاطره ی لحظه ی وحشتناکِ امشب،موقع برگشتن به مهمان خانه رو فراموش کنه که مگ بغلش کرده و زمزمه کرده بود:
"لوس، اون فوق العاده است. دقیقا همون چیزی که می گفتی. و تو به هیچ وجه نمی تونی باهاش ازدواج کنی."
هشدار مگ به اندازه ی جواب لوسی ترسناک نبود. لوسی زمزمه ی خودشو شنیده بود:
romangram.com | @romangram_com