#به_من_بگو_جذاب_پارت_18


در باز شد و یه دختر نوجوان با موهای قهوه ای روشنِ بلند سرشو داخل آورد و گفت:

"مامان،بانو اِما و بقیه برای عکس ها منتظرت هستن."

بیردی آخرین نگاه خصمانه رو حواله مگ کرد و آماده برای تعریف این ماجرا برای هر کسی که گوش بده از در بیرون رفت.

چهره ی مگ تو هم رفت. توی تلاشش برای دفاع از لوسی بیشتر بهش آسیب رسونده بود. کاش این آخر هفته هر چه زودتر تموم می شد. لباسشو روی شونه دوباره گره زد،دستی بین موهای کوتاه عجیبش کشید و اجباراَ به مهمونی برگشت.

در حالی که مهمونها در مورد باربیکیو حرف می زدن و خنده تمام ایوان رو پر کرده بود،به نظر می رسید مگ تنها کسیه که بهش خوش نمی گذره. وقتی خودشو با مادر لوسی تنها دید،می دونست باید یه چیزی بگه اما با اینکه کلماتشو با دقت انتخاب کرد،مکالمشون خوب پیش نرفت.

نیلی جوریک با لحنی که برای حزبِ مخالفش به کار می برد گفت:

"تو واقعا داری می گی لوسی نباید با تد ازدواج کنه؟"

"نه دقیقا.فقط..."

"مگ،می دونم داری دورانِ سختی رو می گذرونی و واقعا به خاطرش متاسفم ولی اجازه نده شرایط احساسیت روی خوشبختی لوسی سایه بندازه. اون بهتر از تد بودین پیدا نمی کنه. قول می دم شک های تو بی اساس هستن. و می خوام بهم قول بدی شک و تردیدهاتو پیش خودت نگه داری."

صدایی با لهجه خفیفِ بریتانیایی گفت:

"چه تردیدهایی؟"

مگ چرخید و مادر تد رو کنار خودش دید. فرانچسکا بودین با صورت قلبی شکل،موهای ماهگونی و پیراهنِ سبز لجنی که اندامِ تراشیده اش رو قالب گرفته بود، شبیه ویوین لی(۱) دنیای امروز بود. توی سه دهه ای که برنامه ی "امروز با فرانچسکا" پخش شده بود،اون با عنوان ملکه ی مصاحبه با شخصیت های معروف توی پر بیننده ترین ساعت های تلویزیون،"باربارا والتِرز" رو به چالش کشیده بود. با اینکه والتِرز یه روزنامه نگارِ برتر بود،تماشای برنامه فرانچسکا جذاب تر بود.

نیلی فوراً جو رو آروم کرد:

"استرس های ساقدوش های عروس...فرانچسکا شبِ فوق العاده ایه.نمی دونم چطور بهت بگم من و مَت چقدر داریم لذت می بریم."

romangram.com | @romangram_com