#به_من_بگو_جذاب_پارت_16


"مثل اون فیلمی که به خاطرش اسکار گرفت؟"

"اوه اونو دیدم."

پدر مگ یه تهدید سه گانه بود:یه بازیگر معروف، یه نمایش نامه نویسِ برنده ی پالیتزِر و یه نویسنده پرفروش. با همچین پدر و مادر فوق العاده موفقی کی می تونست اونو به خاطر شکست هاش سرزنش کنه؟هیچ بچه ای نمی تونه همچین انتظاراتی رو برآورده کنه. البته به جز دو برادر کوچکترش....

بیردی بندهای روی پیراهن مشکی با یقه ی قلبیش که یکم زیادی دور کمرش تنگ بود رو مرتب کرد و گفت:

"دوستت لوسی، یه دختر ریزه میزه ی خوشگله."

به نظر نمی رسید این یه تعریف باشه.

"امیدوارم قدر چیزی که از تدی داره رو بدونه."

مگ سعی کرد آرامش خودشو حفظ کنه و گفت:

"مطمئنم همون اندازه که تد قدر لوسی رو می دونه، لوسی هم قدرشو می دونه. لوسی یه آدم خیلی خاصه."

بیردی فورا بهش برخورد و جواب داد:

"نه به اندازه ی تد،باید این اطراف زندگی کنی تا بفهمی."

مگ با اینکه خیلی دلش می خواست ولی قصد نداشت با این زن بحث کنه. به خاطر همین لبخندشو روی صورتش حفظ کرد:

"من توی لس آنجلس زندگی می کنم. خیلی خوب می فهمم."

"حرف من اینه که فقط به این دلیل که دختر رئیس جمهوره معنیش این نیست که از تد سرتره یا مردم قراره باهاش رفتار خاصی داشته باشن. تد بهترین مرد این ایالته. لوسی باید خودش احترام مارو جلب کنه."

romangram.com | @romangram_com