#به_من_بگو_جذاب_پارت_15


در حالی که با مژه های پر از ریمل،مگ رو بررسی می کرد گفت:

"تو باید دوستِ لوسی باشی. اصلا شبیه مادرت نیستی."

بیردی احتمالا بین سی و پنج تا چهل سالش بود و این یعنی توی دوره ی اوج موفقیتِ مدلینگ "فلور سَوِگِر کورانادا" بچه بوده اما نظرش مگ رو متعجب نکرد. هر کسی که چیزی در مورد هنرمندهای معروف می دونست،اسم مادرش رو شنیده بود. فلور کورانادا سالها پیش مدلینگ رو کنار گذاشته بود تا یکی از قدرتمندترین آژانس های استعدادیابی توی کشورو تاسیس کنه ولی برای مردم اون همیشه "کوچولوی درخشان" (۱) بود.

مگ لبخند مصنوعیِ لوسی رو به کار برد:

"چون مامان من یکی از زیباترین زن های دنیاست و من نیستم."

این حقیقت داشت با اینکه مگ و مادرش چندتا ویژگی مشترک داشتن،ولی بیشترشون ویژگی های بد بودن. مگ ابروهای باریک،دستهای بزرگ و پاهای پهن و تقریبا ۱۷۵ سانت از قد ۱۸۰ سانتی مادرشو به ارث برده بود.اما پوست زیتونی، موهای قهوه ای و بیشتر ویژگی های عجیب غریبی که از پدرش به ارث برده بود مانع از این شده بود که چیزی از زیبایی بیش از حد مادرش داشته باشه،با این حال چشمهاش ترکیب جالبی از سبز و آبی بودن که بسته به نور تغییر رنگ می دادن. متاسفانه چیزی از استعداد و بلند پروازی خیلی زیاد پدر و مادرش رو به ارث نبرده بود.

"به نظرم تو هم جذابیت های خودتو داری."

بیردی ناخن شصت مانیکور شدشو روی قفل جواهرنشان کیف مجلسی سیاهش کشید و ادامه داد:

"یه جورایی جالب و هیجان انگیزی. این روزها به هر کسی که جلوی دوربین وایسه میگن سوپر مدل. اما کوچولوی درخشان یه چیز واقعی بود. و ببین چطور تبدیل به یه تاجر موفق شده. من به عنوان یه خانوم شاغل اینو تحسین می کنم."

"بله، اون فوق العاده است."

مگ مادرشو دوست داشت اما این باعث نمی شد آرزو نکنه که ای کاش فلور سَوِگِر کورانادا گاهی شکست بخوره مثلا یه مشتری خیلی خوبو از دست بده،یه مذاکره مهم رو خراب کنه یا صورتش جوش بزنه. اما تمام بدشانسی های مادرش خیلی قبل از اینکه مگ به دنیا بیاد،اتفاق افتاده بودن تا دخترش عنوان بی عرضه ی خانواده رو بگیره.

"فکر می کنم شبیه پدرت باشی."

بیردی ادامه داد:

"قسم می خورم،تمام فیلم هاشو دیدم.به جز غم انگیزهارو."

romangram.com | @romangram_com