#به_من_بگو_جذاب_پارت_115
"این دفعه برای من فرق داره.خیلی فرق داره."
نتونست جلوی خودشو بگیره و پیاز داغشو زیاد نکنه:
"و...با توجه به ملاقاتِ دیر وقتِ دیشبِ تد..."
پدر تد گفت:
"شما دو تا دیشب آخر وقت همدیگرو دیدین؟"
مگ لبخندِ رویاییِ ساختگی زد:
"خیلی رمانتیکه مگه نه؟نیمه شب،توی اتاقکِ..."
تد روی پا ایستاد:
"بیا برقصیم."
مگ سرشو کج کرد قیافه ی فوق العاده ناراحتی به خودش گرفت و گفت:
"پاهام تاول زده."
تد با لطافت گفت:
"یه رقص آروم. می تونی رو پاهای من وایسی."
قبل از اینکه بتونه راه فراری پیدا کنه،تد بازوشو گرفت و به سمت پیست رقصِ شلوغ کشوندش. چرخوندش مقابل خودش،یه قدم تا خفگی فاصله داشت. حداقل تد کمربند نپوشیده بود بنابراین مجبور نبود سگکِ کمربندش...یا هر چیز دیگه ای که بهش فشار بیاره رو تحمل کنه.
romangram.com | @romangram_com