#به_من_بگو_جذاب_پارت_109
تد بدون دورویی این حرف رو زد که مگ نزدیک بود چشمهاشو توی کاسه براش بچرخونه.
یعنی مگ تنها کسی بود که درون تد رو می دید؟
"اون واقعا توی دنیای گلف خودش رو به یه اسطوره تبدیل کرده."
و اسپنسر اسکیپجک می خواست از رقیبش بهتر باشه. برای همین ساختن این مجموعه اینقدر براش مهم بود.
دالی گفت:
"خیلی بده که هرب مجموعه اش رو جایی نساخته که بشه تمام طول سال توش بازی کرد. ویسکانسین ایالتِ خیلی سردیه."
اسکیپجک گفت:
"به همین دلیل من اینقدر باهوش بودم که تگزاس رو انتخاب کنم. وقتی بچه بودم خیلی از ایندیانا می اومدم اینجا تا خانواده ی مادرم رو ببینم، همیشه توی ایالتِ تک ستاره احساس راحتی می کردم. بیشتر تگزاسی بودم تا ایندیانایی."
بعد توجهش رو برگردوند به مگ و گفت:
"هر جا که بسازمش به پدرت بگو هر وقت که بخواد به عنوان مهمان ویژه ی من ازش پذیرایی میشه،خودت هم همینطور."
پدر ورزشکارش هنوز بسکتبال رو دوست داشت و به لطف مادرش حالا برای تفریح اسب سواری می کرد اما نمی تونست تصور کنه پدرش گلف بازی کنه.گفت:
"حتما این کار رو می کنم."
امروز تماس تلفنی جداگانه ای با پدر و مادرش داشت اما به جای اینکه التماسشون کنه براش پول بفرستن بهشون گفته بود یه کار خیلی خوب توی یه باشگاه محلیِ مهمِ تگزاس پیدا کرده. هرچند بهشون نگفته بود که اون هماهنگ کننده ی فعالیت هاست اما وقتی مادرش خودش این نتیجه گیری رو کرده بود و گفته بود چقدر عالیه که مگ بالاخره یه خروجی مفید برای خلاقیت ذاتیش پیدا کرده از اشتباه درش نیاورده بود. پدرش فقط خوشحال بود که اون الان یه شغل داره.
مگ نمی تونست بیشتر از این ساکت بمونه:
romangram.com | @romangram_com