#به_من_بگو_جذاب_پارت_107


"من سر یه دوراهی موندم،خانوم مگ."

مگ خودشو به سمت کنی کنار کشید،کاری که تمامِ عصر در حالِ انجامش بود طوری که دیگه کم مونده بود روی پای کنی بشینه. به نظر می رسید کنی توجهی نمی کنه اینقدر به لاس زدنهای زن ها عادت داشت که دیگه به این چیزها اهمیتی نمی داد. ولی تد متوجه بود و ازش می خواست سر جاش بمونه،درست همونجایی که اسکیپجک بتونه دستمالیش کنه. از اونجایی که لبخند راحتش هیچ وقت تغییر نمی کرد مگ نمی دونست از کجا منظورشو می فهمه اما می فهمید و دفعه ی بعد که تنها گیرش بیاره قصد داشت بهش بگه به رزومه ی بزرگ و تاثیرگزارش "جاکش" رو هم اضافه کنه.

اسپنس با انگشتهای مگ بازی کرد و گفت:

"من دارم دو تا زمینِ خوب رو بررسی می کنم یکیش توی حاشیه ی سن آنتوان،شهری که بسترِ فعالیت تجاریه و اون یکی وسطِ ناکجا آباده."

تد از موش و گربه بازی متنفر بود. مگ اینو می دونست چون تد روی صندلیش به عقب تکیه داد تا جایی که یه مرد می تونست آروم باشه گفت:

"زیباترین بخش ناکجا آباد که کسی تا حالا ندیده."

و جایی که اونها می خواستن با ساختنِ یه هتل، مجتمع مسکونی،زمینِ گلف و چمن شیمیایی پرورش یافته،نابودش کنن.

کنی با گوشیش ور رفت و گفت:

"یادت نره که یه زمین پهناوره،که بیست مایل با شهر فاصله داره."

اسپنس گفت:

"ولی چیز دیگه ای برای ارائه نداره. نه بوتیک های لوکس برای خانوم ها، نه کلوپ شبانه یا سالن غذاخوریِ خوب."

اسکیت فکش رو خاروند،ناخونهاش روی ته ریشِ خاکستریش صدا داد.گفت:

"من اینو یه عیب نمی دونم. این یعنی مردم پولِ بیشتری توی مجموعه ی تو خرج می کنن."

تد گفت:

romangram.com | @romangram_com