#به_من_بگو_جذاب_پارت_104
تد گفت:
"البته که دوست داره. مگه نه مگ؟"
"در حالت عادی بله،ولی الان..."
"خجالت نکش. ساعت هفت میایم دنبالت. خونه ی فعلی مگ پیداکردنش سخته برای همین ما میریم دنبالش."
به مگ نگاه کرد وآتش توی نگاهش پیامش واضح بود، که اگه همکاری نکنه باید دنبال یه خونه ی دیگه بگرده. مگ آب دهنش رو فرو داد و گفت:
"لباس غیر رسمی؟"
تد گفت:
"واقعا غیر رسمی."
وقتی مردها رفتند به بدی های اینکه مجبورشده پارتنرِ یه مرد خودشیفته ی لاف زن باشه که هم سن پدرشه فکر کرد. این خودش به اندازه ی کافی بد بود اما بدتر از اون این بود که تد تمام حرکاتش رو زیر نظر داشت.
شونه های دردناکش رو مالید بعد انگشتهای جمع شده اش رو باز کرد تا انعامی رو که برای حمل یه کیف شانزده کیلوییِ چوبِ گلف توی سراشیبی ها و سر بالایی ها به مدت چهار ساعت و نیم زیر آفتاب تگزاس دریافت کرده بود رو ببینه.
یه دونه یه دلاری داشت بهش نگاه می کرد.
***
تابلو های نئونیِ آبجو،شاخ های گوزن و یادبود های ورزشی، بار مربعیِ چوبی که وسط روست اِبوت قرار داشت رو تزئین کرده بودند. یه سری غرفه کنار دو تا از دیوار های کلوپ رقص و میز بیلیارد و بازی های ویدیویی کنار دیوار دیگه قرار داشتند. آخر هفته ها، یه گروه محلی اجرا می کردند اما حالا صدای "توبی کیت" از یه گرامافون نزدیک پیستِ رقصِ کوچیک پخش می شد.
مگ تنها زن سر میز بود که باعث شده بود حس کنه یکی از این دخترهاییه که توی کلوپ های مردونه کار می کنه. با این حال مگ خوشحال بود که همسرانِ دالی و کنی اونجا نیستند چون هردو ازش متنفر بودند. اون بینِ اسپنسر و کنی نشسته بود تد اون طرف میز دقیقا رو به روش همراه پدرش و کدی با وفایِ دالی اسکیت کوپر نشسته بود.
romangram.com | @romangram_com