#به_من_بگو_جذاب_پارت_103


"تد توی دردسر افتاده."

تد از دو تا از ضربه هاش استفاده کرد تا از چاله ای که مگ اونو انداخته بود توش بیرون بیاد.

ضربه ی آخرش رو هم به خوبی زد ولی نه به اندازه ی کافی خوب. کنی و اسکیپجک بازی رو بردند. به نظر می رسید کنی بیشتر نگرانِ رفتن پیش زنشه تا لذت بردن از پیروزی اما اسپنسر تمام مسیر تا باشگاه رو با صدای بلند خندید:

"بازیِ خوبی بود. خیلی بد شد که آخرش باختین تد. بدشانسی آوردین."

بعد در حالیکه داشت چند تا اسکناس در می آورد تا به مارک انعام بده گفت:

"کارت خوب بود امروز. می تونی همیشه کدی من باشی."

"ممنونم آقا. باعثِ افتخارم بود."

کنی چند تا بیست دلاری به لِنی داد،باهاش دست داد و رفت خونه. تد دست کرد توی جیبش و انعامی کف دستِ مگ گذاشت و انگشتهاشو دورش حلقه کرد و گفت:

"ناراحت نباش مگ. تمام تلاشت رو کردی."

مگ یادش رفته بود که با یه قدیس سر و کار داره:

"ممنون"

اسپنسر اسکیپجک اومد پشت سرش دستش رو روی کمر مگ گذاشت و نوازشش کرد. خیلی چندش آور بود.

"خانوم مگ،تد و دوستاش امشب برای شام منو دعوت کردند. باعث افتخارمه اگر تو همراهم باشی."

"خدای من،دوست دارم ولی..."

romangram.com | @romangram_com