#به_سادگی_پارت_8
- اگه تو میخوای بخوریم
پشت کانتر رفتم و انگلیسی سفارش دو تا ساندویچ دادم سینا اصلا نمیخواست به روی خودش بیاورد... خیلی شیک ایستاده بود و نگاه می کرد ... یعنی حتی نمی خواست نقش مردها را بازی کند... یعنی انقدر اروپا رویش تاثیر گذاشته بود که اجازه می داد پول ساندویچ تخم مرغ را من حساب کنم... می دانستم اینجا این تعارفات مرسوم نیست ...اما این کار اصلا مردانه نبود ...
تا بعد از ظهر ان سی را زیر و رو کردیم... واقعا خسته بودم ... دلم میخواست روی صندلی چوبی زیر سایه بان بنشینم قهوه و نان خرچنگی بخورم ...
وقتی نشستیم و پسر جوان برای گرفتن سفارش همان قهوه و نان خرچنگی ام را خواستم و سینا شیک بادام زمینی... انتخابش هم مردانه نبود ... کدام مرد 31 ساله ای شیک بادام زمینی سفارش می دهد... اگر بامداد بود احتمالا اسپرسوی دوبل سفارش می داد ...
- برنامه ات برای اینده چیه فدرا جان ؟ نمیخوای اپلای کنی برای فوق لیسانس ؟
- فعلا که سر در گمم ...همینطوری تمام دوستام دارن برای فوق امده میشن اما من چون از این شاخه به اون شاخه پریدم هنوز لیسانس هم نگرفتم ... دوست دارم که برای فوق اپلای کنم اما وقتی فکر میکنم مامان تنهاست شک میکنم ارزششو داره یا نه...
- از هیچی عقب نیستی ... بالاخره 2 سال دیر و زود اتفاقی نمیفته ...اما با روحیه ای که من از تو سراغ دارم کار خوبی کردی که رشتتو عوض کردی... می تونی تو روانشناسی خیلی موفق تر از مهندسی باشی... روحیه ات خیلی جنگجو و محکم نیست به نظر من ... که البته شاید درست نشناخته باشمت...اما سوییس هم دانشگاه های خوبی داره اگه بخوای
- (یعنی سینا میخواست من برای ادامه درسم برئم سوییس ؟ ):خب پشیمون نیستم از اینکه رشتمو عوض کردم اما وقتی می بینم مامان هر روز از کلینیک با کلی غم میاد خونه واسه دختری که پدرش معتاده ... واسه مردی که زنش بهش خیانت میکنه و دختر 14 ساله ای که معتاد شده... فکر میکنم توانشو ندارم
- وقتی پا توی مسیری میذاری خدا توانشو هم میده و من فکر میکنم تو در این زمینه موفق میشی
- نمیدونم ...شاید... اما تنها رویای رنگی من داشتن یه کافه قنادیه که خودم توش کاپ کیک های رنگی درست کنم واسه همه کسایی که خسته ، ناراحت ، خوشحال و یا نا امید میان تو کافه ام
- خیلی رنگی فکر می کنی و قشنگ ... انگار یکی باید همیشه پشتت باشه و ازت حمایت کنه
- خب اگه راستشو بخواید شاید خیلی دخترونه رفتار نکنم اما محکم هم نیستم.دوست دارم به یک نفر تکیه کنم
- جالبه... !
فنجان قهوه ام را برداشت و جرعه ای نوشید ... اصلا نمیتوانستم تصور کنم سینا به همین راحتی فنجانم را برداشته و قهوه نوشیده ... از آن مردانه هایی بود که دوست داشتم ... اما اصلا شبیه سینا نبود...
- انتخاب تو بهتر بود قهوه ی خوش طعمیه...
لبخندی شیطنت آمیز زدم : انتخابهای من همیشه بهترن
(از وقتی که تو شیک بادام زمینی سفارش میدهی خب معلوم است که انتخاب من بهتر است ! )
شب خسته به خانه رسیدیم نه من اشتهای شام داشتم نه سینا فردا بعد از ظهر پرواز داشتم ...امشب آخرین شب اقامتم در ژنو بود .
romangram.com | @romangram_com