#به_سادگی_پارت_6
هنوز دو روز تا آخر هفته مانده بود ، می دانستم سینا به خاطر من مرخصی نمی گیرد .خوشحال هم بودم می توانستم هر طور دلم می خواهد بگردم و خرید کنم... بدون اینکه سینا هر حرکتم را زیر نظر داشته باشد... حس خوبی نداشتم از این دقتهای سینا ... همه چیز را تحلیل روانشناسی می کرد...
شام ته چین پخته بودم...
- مرسی فدرا جان ..زحمت کشیدی ...
- نوش جان کاری نکردم... با غذایم بازی میکردم
- تو ابروهات رو قصدا این مدلی بر میداری ؟
- چه مدلی ؟
عینکم را از چشمم برداشت .دستش را انتهای ابرویم گذاشت و شصتش را روی دم ابرویم کشید... : انگار یک کم تهشو کوتاه کردی
به این نزدیکی و بی پروایی سینا عادت نداشتم ... خیلی راحت دستش را روی ابرویم گذاشته بود و تحلیل های زیبایی شناسی تحویلم میداد.
- نه مدلشه ...اتفاقا از ابروی کوتاه و نازک خوشم نمیاد
- اخه دخترای شرقی ابروهای کشیده و نسبتا نازک دارن
- الا ن دیگه این خبرا نیست... اماخب یک چیز سلیقه اییه ... من ابروی پهن دوست دارم که نه خیلی بلند باشه نه کوتاه
ابروهایش را استفهامی بالا انداخت ... عینکم را از روی میز برداشت: شماره چشمت چنده ؟
(دنیا و مامان کلی غر زده بودند که لنز بذار ..نکنه اون عینک هنریتو بزنی قیافتو بکنی عین جغد دانا)تمام مدت لنز داشتم ..اما امشب خسته شده بودم از آن جسم خارجی داخل چشمم.بعد هم مگر من قصد دل بردن از سینا را داشتم که برایم مهم باشد ؟
- شماره چشمم 1 ولی خب از اول چشمم به لنز و عینک عادت کرده...
- فدرا تو بیس چهره ات خوبه ... فکر کنم بینیتو عمل کنی خیلی بهتر هم میشه
- من از عمل بینی خوشم نمیاد ...بینیمم انقدر وضعش خراب نیست
- باشه ولی اگه یه دکتر خوب عمل کنه خیلی بهتر میشه
- حالا راجع بهش فکر میکنم
romangram.com | @romangram_com