#به_سادگی_پارت_59
(انقدر تند جمله ها را سر هم کرده بودم نفسم بند امده بود )
- من برای اون زنگ نزده بودم... خواستم بابت دیشب عذر خواهی کنم ...قصد ناراحت کردنتو نداشتم ... میخواستم ببینم اگه کاری داری همراهیت کنم...
(مطمئن بودم حالش به همان گرفتگی 13 به در بود... وقتی سیگار به دست کنار استخر نشسته بود... اما غصه های دلم از این تنهایی مواجه شدن با ان مردک و نیامدن فرداد و کنارم نبودن سینا و دادهای بامداد انقدر زیاد بود که برایم مهم نبود از دلش در بیاورم)
- مرسی ... الان از بیمه میام ... کارم تموم شد ... در هر صورت لطف کردید...خداحافظ
حتی خداحافظی اش را گوش ندادم...
برای سینا ایمیل زدم ... هم دوست داشتم برایش صحبت کنم هم دلم نمیخواست حرف بزنم
گفته بودم تصادف کردم ... تنهایی رفته ام بیمه ...اذیت شده ام ...رعشه گرفته ام و غصه خورده ام...
شب جواب ایمیلم را داده بود...
فدرا جان میدونم که ناراحتی ... ولی فردا که بخوای تو جامعه کار کنی خیلی با این چنین ادمهایی و شرایطی مواجه میشی که شاید روحیه لطیفت هنوز بهش عادت نداره... اما خب باید امادگیشو در خودت ایجاد کنی... چون ممکنه باز هم از این اتفاقات برات بیفته و کسی کنارت نباشه... اونوقت دوباره و دوباره میشکنی... سعی کن این واقعیاتو بپذیری و خودتو قوی کنی ...
مواظب خودت باش
سینا
دخترانه هایم دوست داشت سینا میگفت کاش خودم بودم و تنهایت نمیگذاشتم...اما خودم هم میدانستم خیلی رویایی است... حرفهای سینا ارامم کرده بود... عجیب... سینا خاصیتی عجیب داشت ...با اینکه اصلا برایم اظهار نگرانی نکرده بود و قربان صدقه نرفته بود حس خوبی در من ایجاد کرده بود...
فرداد تا بیمه همراهیم نکرد...اما علی را فرستاد ماشین را ببرد چکاب کلی ... گفته بود باید چند روز در نمایندگی بماند... ناراحت نبودم...بعد از تصادف خودم هم خیلی تمایلی به رانندگی نداشتم... چشمم ترسیده بود... چند روز قصر در رفته بودم... مامان فهمیده بود روحیه ام خوب نیست اصرار نکرده بود... امروز اولتیماتوم داده بود خودت زنگ میزنی با بامداد قرار میذاری...
- سلام اقای آرین
- سلام فدرا جان خوبی ؟
- ممنون... مزاحمتون شدم قرار بذاریم که من بیام شرکت با دوستتون ملاقات کنم...
romangram.com | @romangram_com