#به_سادگی_پارت_22


اقا بهروز وسایل را از حیاط بیرون میبرد

- خیالتون راحت ...انقدر دوستون دارم که به این راحتیا ازم خلاصی ندارید...شما هم به ما سر بزنید... من و مامان تنهاییم...

- حتما ... شازده تازه رسیده تنهاش بذارم بهش بر میخوره ... یکم کنارش باشم ... هفته ی اینده میام پیشتون

- خوشحال میشیم...

- دیگه خسته اتون نمیکنم ... به اقای ارین هم سلام برسونید

- مواظب خودت باش عزیزم...خدانگهدار

- خداحافظ

شکوه جون . اقای ارین را نمیشد دوست نداشت...عجیب بود پسرشان انقدر بداخلاق و حساس باشد... نمی دیدمش که بخواهد فکرم را مشغول کند...جای شکرش باقی بود

****

اوردن و وسیله ها و مزون رفتن با دنیا جمعه را مثل شنبه کرده بود... از وقتی از ژنو امده بودم ایمیل هایم را چک نکرده بودم...24 ایمیل خوانده نشده !

نکند شخصیت مهمی بودم و خودم خبر نداشتم ... فقط 10 تا از ایمیلها از سینا بود ! مگر میشد ؟ ... از شخصیت مغرور و بی اعتنای سینا بعید بود...

- فدرا جان راحت رسیدی ؟ مامان خوبن ؟ امیدوارم اینجا بهت سخت نگذشته باشه

- این اهنگی که برات اتچ کردم رو گوش بده منو یادت انداخت ... اهنگ ...سینا را یاد من انداخته بود... میشد ؟ ...هنوز هم معجزه رخ میداد ؟ ... اهنگ عاشقانه تنهاست ! ! ! ...خودم 10 بار گوش داده بودم ... حالا سینا برایم فرستاده بود..

- دارم برنا مه ریزی میکنم 3 ماه دیگه برای عید بیام ایران ...

- اگه چیزی لازم داشتی تا اونموقع بهم بگو برات بیارم...

این سینا نبود... این سینای مغرور نبود که با وجود ایمیلهای بی پاسخش باز هم برای من ایمیل فرستاده بود... چرا بازی میکرد... میدانست دختر با سیاستی نیستم...برای همین اینطور میکرد... شاید خودم ساده انگارانه قضیه را جدی گرفته بودم... پس عاشقانه تنهاست چه بود ؟

نمیخواستم بقیه ایمیلها را بخوانم ...جواب سینا را هم نمیخواستم بدهم..شاید فردا ... اهنگ گذاشتم... کنار حسن یوسف... صدای مرجان فرساد:...بودنت هنوزمثل بارونه... تازه و خنک و ناز ارومه ... ... دلم تنگه پرتقال من ...

دیگربازارچه خیریه نبود ... اما باز هم هفته ی سختی بود ... جدای از دانشگاه و اداهای مسعود ودیدن وضعیت سخت بچه های انجمن ... دیدن استاد صدیق سه شنبه اش را دلنشین کرده بود ... وعصر پنج شنبه اش را قرار بود حضور شکوه جون در خانه مان دلنشین تر کند ...

romangram.com | @romangram_com