#به_سادگی_پارت_18
مامان:جدی میگی ؟ خودم که بویی احساس نمیکنم ...
- چون خودت پختی ...سالاد درست کنم ؟
مامان :زود پس غذا رو میزه یخ میکنه
- خیارها را پوست میکردم ، مامان من فردا با ادرینا میرم گرامافون ...میخوایم بریم پاستا بخوریم و پارک دانشجو دور بزنیم
مامان:باشه شاید من رفتم به ژاکلین سر بزنم بیا دنبالم از اونجا با هم برگردیم
مامان هیچوقت به بیرون رفتن های من گیر نمیداد ... اینطور تربیتم نکرده بود... می دانست اگر کسی هم در زندگیم باشد اولین نفر او خبردار می شود.
بعد از شام مامان که خوابید ماگ گلدارم پر قهوه کردم ... کنار حسن یوسفم ...
گوشی را برداشتم...
- سلام دنیا ..خوبی ؟ ... ببخشید زنگ زدی خواب بودم
دنیا :سلام ...اره میدونستم کلاس داری
- چه خبر فرداد خوبه ؟
دنیا:خوبه ...داره سریال میبینه ...زنگ زدم بگم سهیلا تازه برگشته ...شو گذاشته ...گفت تا جنسا کامله بیاید
- خب فردا که با ادرینا قرار دارم ، پنجشنبه هم ساعت 4 مامان بهم ماموریت داره ...جمعه بریم ؟
دنیا :باشه ..پس فعلا
- به فرداد سلام برسون ...خدافظ
برای سارا نوشتم :بله مردم ... از احسان جانت جزوه بگیر
- ادرینا ...پایه ام شدید... به خاله ژاکلین بگو مامانم فردا میاد بهش سر بزنه
- نگار جان قرار شد 1 شنبه و سه شنبه یکم بیشتر بمونیم برای کلاس جبرانی
romangram.com | @romangram_com