#_به_من_بگو_لیلی_پارت_5
- در واقع من... خب... از من دعوت به همکاری شده، برای...
- برای چی؟
مرد به جلو خم شده بود و دوباره عصبی نگاه می کرد. نسیم سعی کرد طوری کلمه ها رو انتخاب کنه که جلوی پرخاشگری احتمالیش گرفته بشه. با لحن ملایمی گفت: برای بررسی روحیه ی شما.
مرد پوزخند زد و سوالی نگاهش کرد. رو در بایستی رو کنار گذاشت و دقیق تر گفت: برای تعیین صلاحیت شما.
مرد خنده ی کوتاهی کرد و منتظر ادامه موند.
- همون طور که می دونید، جراحی اعصاب شوخی بردار نیست. با جون آدم ها سر و کار داره، نمیشه هیچ ریسکی روش کرد.
- و شما اینجایی که کار من رو بهم یاد بدی؟!
- نه... از این زاویه بهش نگاه نکنید!
مرد حرف نسیم رو نشنیده گرفت و با لحن تند تری اضافه کرد: اینجایی که سلامت عقلی من رو بسنجی؟!
نسیم برای اینکه کنترل اوضاع رو از دست نده، با صدای خشکی گفت: درسته!!
مرد پوزخند مسخره ای زد و به طرف پنجره ی کناری خیره شد. با تاسف سر تکون داد و گفت: یه زن رو فرستادند!!
بعد سریع سمت نسیم برگشت و با اخم گفت: اصلاً مدرک تو چی هست؟!
romangram.com | @romangram_com