#_به_من_بگو_لیلی_پارت_35

کارن دندون هاش رو روی هم فشار داد. پس خیلی خوب شناخته بودند، ممکن بود اطلاعات این جلسات رو به دست رقیب هاش برسونند و زندگی حرفه ایش رو خراب کنند. برای هیأت موسس بیمارستان، یه فیلم کوچیک از دیوونه بازی های کارن، به منزله ی خداحافظی با پست پیشنهادی بود. حتی سازمان صدا و سیما هم خیلی روی این موارد حساسیت نشون می داد. نگاهش رو به اطراف، قفسه ها و سقف انداخت تا اثری از چیز غیرعادی نباشه. دختر ادامه داد: اینجا دوربینی نیست! من هیچ چیزی رو ثبت نمی کنم.

کف دست هاش رو از روی میز بلند کرد و جلوی دید کارن نگه داشت. اضافه کرد: حتی روی کاغذ و نمودار.

- ...

- من یه کارشناس ساده ام... با کسی هم پدرکشتگی ندارم. اصلاً نمی دونم چرا همچین پزشک معروفی رو باید به من ارجاع بدند!!

- ...

- اگر دنبال منافع شخصیم بودم، پرونده رو به دکتر مجیدی برنمی گردوندم.

- ...

- چرا همکاری نمی کنید؟

- میشه کتم رو در بیارم؟

دختر بعد از چند ثانیه مکث به خاطر این جواب بی ربط، با دست اشاره زد و گفت: بفرمایید!

کارن کتش رو در آورد و به دسته ی صندلی ب*غ*ل آویزون کرد.

- اینجا چقدر گرمه... شاید سیستم سرمایشی مشکل داره!

romangram.com | @romangram_com