#_به_من_بگو_لیلی_پارت_28
- بله متاسفانه. الان دیدم.
هر دو خندیدند و نسیم ادامه داد: دارم می برمش تعمیرگاه.
- چرا خودتون؟ من این ها رو میذارم بالا، میام ماشین رو می برم.
نون و نایلون های توی دستش رو بلند کرد. نسیم گفت: نه نه... زحمتتون میشه.
- چه زحمتی؟ پس همسایگی به چه درد می خوره؟
- آخه نمیشه که هر سری برای شما دردسر بشه.
- این حرف ها چیه؟ شما تنهایید، من هم که از دستم برمیاد. شاید خودم یه نگاهی بندازم حل بشه. عجله دارید؟
- آره... باید جایی برم.
- پس سوئیچ بدید، برید.
نسیم نگاهی به ساعت و دور و بر انداخت. با بلاتکلیفی پیاده شد و سوئیچ رو به احمدزاده داد. یه بار دیگه درد سر ماشین گردن این مرد بیچاره افتاده بود. سوئیچ رو گرفت و توی دستش چرخوند.
- نگران نباشید، خودم جا به جا می کنم.
romangram.com | @romangram_com