#به_من_بگو_کی_هستم؟_پارت_82

زد زیر خنده ...

(ای جون چه قشنگم میخنده/سلام به وجدان عزیزم خیلی وقته خبری ازت نیست، باز یه پسر خوشگل و خوشتیپ دیدی و پیدات شد؟) به افکارم هینی کشیدم و دستم رو جلوی دهنم گرفتم.

کی این هیولای اخمالو شد خوشگل و جذاب...

پوفی کشیدم .

مهبد با ته خنده ای گفت:

-خیلی تنبلی نیسا

-ببخشیدا ولی تو گرگینه ای دویدن و راه رفتن واست آسونه ولی من عادت ندارم.

لبخندی زد و موتور رو از اون اتاقک کوچیک بیرون آورد.

کولش رو از دستم گرفت و پشتش انداخت.

به کیف لپ تاپ اشاره کرد و گفت:

-میتونی روی موتور نگهش داری؟

با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم:

-چرا من

یه جوری نگاهم کرد که احساس کردم یه موجودی ام مابین لورن و هاردی...

نگاهی به موتور کردم.

چقد خنگ شدم من خوب باید کیف رو نگه دارم، این بدبخت چجوری میتونه هم کیف رو نگه داره هم رانندگی کنه...

تندی گفتم:

-آ...آره من نگهش می دارم.


romangram.com | @romangram_com