#به_من_بگو_کی_هستم؟_پارت_19
واقعا زیبا بود. حاضرم قسم بخورم زنی به زیبایی خاله ملورین اصلا ندیده بودم.
عموشهروین واقعا حق داشت عاشقانه بپرستتش...
آهنگ تموم شد و خاله ملورین با لبخند چاقو رو به سمتم گرفت.
چاقو رو ازش گرفتم و کیک رو بریدم.
مهلا به سمتم اومد.
مهلا-تولدت مبارک نیسا جونم
بغلش کردم و گفتم:
-مرسی خواهری
عمو وهرام کنارم اومد و آروم گفت:
-بابا این کادوها رو باز کن دیگه مردم از فضولی
بلند خندیدم و گفتم:
-چشم.راستی من آرتان و آرمیتان رو ندیدم کجان؟
عمو وهرام-همینجان یه گوشه دارن با بچه ها بازی میکنن
خاله آبدیس یکی یکی اسم روی کادو ها رو خوند و داد من باز کنم.
کادوی خودی ها رو گذاشت اخر...
مهلا یه ساعت لوکس طلایی واسم خریده بود.
خاله ملورین و عمو شهروین یه ست طلای سفید دخترونه خریده بودن که واقعا خاص و قشنگ بود.
عمو وهرام طبق معمول هر سال با اون هدیه های عجیب غریبش قافلگیرم می کرد.
romangram.com | @romangram_com