#به_من_بگو_کی_هستم؟_پارت_17
خاله ملورین- اول آرزو کن بعد فوت کن
لبخندی زدم و چشمام رو بستم.
چه آرزویی داشتم؟
آرزویی که از بچگی داشتم.
بفهمم مادر و پدرم کی بودن و چرا هیچکس راجبشون بهم چیزی نمیگه؟ راستی من کی هستم؟
آرزوم همین بود.
یه نفر به من بگه کی هستم!
چشمام رو باز کردم و شعما رو فوت کردم که بادست و جیغ جمعیت همراه شد.
می دونستم این همه تشریفات کار عمو شهروینه...
هرسال خودش واسم جشن می گرفت.
به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم.
دستش رو پشتم کشید و گفت:
-تولدت مبارک وروجک
لبخندی به مهربونیش زدم و دستش رو بوسیدم.
اخمی کرد و گفت:
-این چه کاریه
-از پدرم واسم عزیزتری عمو شهروین
موهام رو از توی صورتم کنار زد و لبخند دلنشینی به روم پاشید.
romangram.com | @romangram_com