#به_من_بگو_کی_هستم؟_پارت_15
یه آرایش دخترونه ی خیلی قشنگ واسم کرد و یه ریسه که گل های صورتی خوشگلی داشت روی پیشونیم بست.
واقعا بهم می اومد.
خاله آبدیس که یه خانوم دیگه موهاش رو شینیون کرده و خیلی شیک آرایشش کرده بود، به سمتم اومد و رو به روم ایستاد.
یکم بهم زل زد و یهو بغلم کردم.
خاله آبدیس- فدات شم خیلی ماه شدی
لبخندی زدم و ازش جدا شدم.
-شما هم همینطور ولی نگفتین اینجا چه خبره
یکم فکر کرد و گفت:
-یه مهمونی دعوتیم
با تعجب بهش زل زدم.
-مهمونی؟
خاله- یکی از فامیلای دوره تو نمیشناسیش
چه مهمونی هول هولکی بود این مهمونی...
خاله آبدیس پیراهن عروسکی قرمز رنگی رو به سمتم گرفت.
خاله- این رو بپوش
-ولی من خونه لباس داشتم
خاله- این خیلی نازه واسه تو خریدمش بپوش ببینم بهت میاد.
لباس واقعا شیکی بود.
romangram.com | @romangram_com