#به_همین_سادگی_پارت_35
-اگه ازت متنفر بودم دلیلی نداشت بیام خواستگاری.
-شاید تو به خاطر حرمت بزرگترها اومدی.
دنده رو عوض کرد؛ چون سرعتش کمتر شده بود و من هم به ذوق مسخرهی توی دلم لبخند زدم.
-خب آره، به خاطر حرمتها اومدم؛ ولی دلیل نمیشه به اینکه ازت متنفرم که اگه اینجوری بود میتونستم یه کلمه بگم تو رو نمیخوام و خلاص.
براق شدم، چه زود حرفهاش رو فراموش کرده بود و داشت خودش رو تبرئه میکرد.
- خب چرا؟ چرا خودت نگفتی و اومدی خواستگاری و از من خواستی بگم نه وقتی که همه چی جدی شده بود؟!
کلافه نفسی کشید و گرمای نفسش «ها» شد سمت من و وای از دل من.
-چون اگه میگفتم تو رو نمیخوام مامان یکی دیگه رو کاندید میکرد و من فکر کردم تو رو راحتتر میتونم راضی کنم که بگی نه.
حرف از یکی دیگه زدن به نظرم خوشایند نبود و چه قدر تلخ گفتم:
-آخه چرا...
romangram.com | @romangram_com