#بازتاب_پارت_63
سکوت مرداب با عبور گاه به گاه قایق های موتوری که ماهیگیری رو جا به جا می کردن، شکسته می شد. هنوزم نمی دونم با چه جسارتی روزبه رو همراهی کرده و باهاش تا مرداب انزلی واسه ماهیگیری اومده بودم. شاید حرفای عمه شکوفه بی تاثیر نبود.
_ ببین پریسا من نمی گم برو خودتو بهش بچسبون و وادارش کن پا پیش بذاره. می دونی از این دخترایی که خودشونو به یکی میندازن چقدر بدم می یاد اما الآن دور و زمونه ی تعارف کردن با خودت و سرنوشتت نیست.
به بابابزرگ که داشت دست تو موهای طاها می کشید و به حاصل عمرش لبخند می زد، اشاره کرد.
_ اون بابای منه، خودتم می دونی چقدر خاطرش برام عزیزه و دوستش دارم. اما وقتی اجلش زبونم لال برسه دیگه نه از من کاری بر می یاد نه تو... به فکر خودت باش، من واسه تنهاییت بعد بابا نگرانم.
راستش خودمم ترس برم داشته بود که نکنه ته این رابطه اونی نشه که می خوام. نکنه روزبه ازم سرد شه یا چه می دونم زیر قولش بزنه. اما همین چند دقیقه پیش قبل از اینکه کنار هم اینطور آروم و بی تنش درحال ماهیگیری باشیم،روزبه بی مقدمه گفته بود.
_ هرچی که بهتر می شناسمت نسبت به رابطه مون و تصمیمم بیشتر مردد می شم.
با ناباوری زل زده بودم به تکون خوردن لباش و اون خیره شده بود به برگ های پهن و درشت نیلوفر مردابی.
- پشیمون شدی؟!
نمیخواستم باور کنم اینو من بودم که ازش پرسیدم با این حال اون برگشت و سعی کرد بازومو بگیره.
_ این چه حرفیه پریسا؟! فکر میکنی تا این حد احمقم؟!
_ پس چرا رک و راست حرفت رو نمی زنی؟
_ میترسم، نمیخوام از دستت بدم.
کلافه و عصبی خودمو عقب کشیده بودم.
_ هردفعه همینو می گی. گاهی به شک می افتم نکنه واقعا ریگی به کفشته یا چه می دونم میخوای بازیم بدی.
نگاه دردمند و ناامیدشو ازم گرفت و منو از زدن اون حرفا پشیمون کرد.
- باتو که هستم همه چیز زیادی خوبه. اونقدر خوب که باورش سخت می شه. تا قبل از اینکه پاتو زندگیم بذاری دلخوشیم به اندازه ی انگشتای دستمم نبود اما حالا...
سرشو پایین انداخته و باقی حرفشو خورده بود. نمیدونم اون سکوت چقدر بینمون سایه انداخت که منو عاصی و کلافه کرد اما بلاخره به حرف اومد.
_ تو هم به من علاقه داری؟!
شوکه جواب دادم.
_ هیچ معلومه چی میگی؟ اگه علاقه ای نبود من الآن اینجا بودم؟
بامحبت خیره شد تو چشمام و سعی کرد لبخند بزنه.
_ امروزمون که هیچ بذار باهم خوش باشیم اما دیگه کم مونده،شرایطم که بهتر شه همه چیزو برات میگم. انتخابم میذارم به عهده ی خودت. اگه قبولم کردی که با همه ی عشقم می یام جلو اما اگه نه که...
romangram.com | @romangram_com