#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_91

سروکله ات پیدا شده؟؟؟؟
به وضوح دیدم که جا خورد و به سختی آب گلوش رو قورت داد. اینو میشد از حرکت سیب گلوش به
راحتی فهمید. خواست جواب بده که ناگهان تیری از کنار گوشم رد شد و صاف به الکس خورد!!!!!!
شکه شدم. نمیدونستم باید چیکار کنم.زبونم بند اومده بود،انتظار هر چیزی رو داشتم بغیر از زخمی
شدن الکس!!!!وقتی به خودم اومدم که تیر دومی چندسانت پایین تر از تیر اولی که به کتفش خورده
بود،اصابت کرد!!!!!
سریع به سمتش رفتم و کنارش زانو زدم. با احتیاط سرش رو روی پاهام گذاشتم،از شدت ضربه از
دهنش خون میومد.
-الکس......ا......ال.......الکس...
-بانو!!!!!!مواظب......خودتون........باشین.......ن....نباید.......به هرکسی.......اعتماد کنین........به زودی
حقایق......آشکار .......میشه........
اشک از چشمام جاری شد.چرا باید اینطوری میشد؟؟؟خدایا این بازمانده چیه که یکی بخاطرش داره
میمیره؟؟؟؟؟همونطور داشتم لبمو گاز میگرفتم تا صدای هق هقم بلند نشه که چشماش بسته شد!!!!!!!!
با بهت بهش نگاه کردم:
-ا....الکس پاشو.........پاشو اصلا شوخیه خوبی نیست......پاشو الککککککس....
تکونش دادم ولی باز هم جوابی نداد.دستش رو گرفتم. سرده سرد بود!?!!!!!از روی درماندگی فریاد زدم:
-خدایااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!
واقعا سخته که یکی تو بغلت جون بده و تو نتونی کاری برای زنده موندنش بکنی!!!!!دستهای من

romangram.com | @romangram_com