#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_81
خورد، متوجه ناراحتیش شدم که سعی داشت نشون نده، جلل خالق از این رو به اون رو شده بود .
دستش که به پوستم خورد اخی از درد گفتم که ارومتر مشغول تمیز کردن زخمم شد ،از جاش بلندشد
به سمت اب رودخونه رفت ولی اب نزدیک ساحل اونقدر کثیف بود که نتونست از اون استفاده کنه و از
سر اجبار به وسط رودخونه رفت که ناگهان اب خروشان شدو داشت کارل رو با خودش میبرد نتونستم
بی تفاوت بشینم سریع بلند شدم و با نیروی اب افزاری که داشتم اب رو اهسته هدایت کردم و به کارل
کمک کردم.کارل که از رودخونه بیرون امد. با تعجب به من نگاه میکرد :
_خوب چیه؟؟؟؟
_چه جوری اینکار کردی؟؟؟؟
_از وقتی تایسا شدم میتونم اب کنترل کنم ......
اسم تایسا چند بار زیر لب زمزمه کرد و برای چند ثانیه تو فکر رفت .....
کارل:
وقتی زخماش رو دیدم واقعا دلم گرفت و ناراحت شدم ،اصلا من چم شده مثلا من یه شیطانم کسی
که همه دنیا ازش حساب میبرن حالا به خاطره زخم های این دختر ناراحت شدم ؟؟؟؟وقتی کلمه ی
تایسا رو شنیدم به فکر فرو رفتم. تایسا یعنی فرشته یعنی کسی که نقطه مقابل یه شیطانه یعنی ....با
صداش به خودم امدم
_هی کارل حواست کجاس؟؟؟
بااخم کوچیکی که تو چهرم ایجاد شده بود جوابش دادم:
romangram.com | @romangram_com