#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_80

ندیده بودم.ته نگاهش.....داشتم تو عمق نگاهش نفوذ میکردم که صداش مانع پیشروی من شد.
-من......من بی رحم نیستم تیارانا!!!!!!
آخیییی. بچه ام چه مظلوم شد!!!!دست از شوخی کردنات بردار تیارا!!!!ببینش.....تو صورتش دقیق تر
شدم!!!!غم نگاهش باعث شد بگم:
-ببخشید!!!!منظوری نداشتم!!!!عصبی بودم!!!
حرفی نزد. تازه فهمیدم که اژدها روی زمین نشسته.از روش پیاده شدیم و به سمت رودخونه
رفتیم.وادارم کرد کنار رودخونه بشینم و خودش پارچه ی تمیزی از لای لباسش بیرون آورد و خیسش
کرد و به طرفم اومد!!!
کاملا خشکم زد وقتی که دیدم کنارم نشست و موهامو کنار زد و مشغول پاک کردن خونی که روی
صورتم بود شد!!!!این کارل رو نمیشناختم. یعنی چی شده که این همه مهربون شد؟؟؟تیارانا چرت
نگو!!!!اون فقط داره گندی که زده رو درس میکنه. وضیفشه!!!!!نه!!وظیفه نیست.وظیفه ی یک شیطان
کمک کردن و مهربون شدن نیست.
قیافه ی من وقتی جالب شد که دستش رفت سمت لباسم تازخمام ببینه ولی خودم کشیدم کنار و با
چشای گرد شده نگاش کردم .
_هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟؟؟
_واقعا نفهمیدی میخوام زخمتات ببینم......
_ممنون ،ولی احتیاجی نیست.
بدون توجه به حرفم دستم رو با کمی خشونت کشید و نذاشت حرکتی کنم ،چشاش که به زخمام

romangram.com | @romangram_com