#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_66

نکنه منو بخورن؟ نه بابا ببری نمیذاره بعد من امید سرزمینشونم محاله منو بخورن...داشتم همینطور
چرتو پرت میگفتم با خودم که یهو اون چنتا ببر دویدنو امدن سمتم تا خواستم فرار کنم زود جلوی من
تعظیم کردن...داشتم زهره ترک میشدم صدای یکی از ببرا بلند شد:ما متاسفیم بانو لطفا مارو ببخشید
فکر کردیم که شما هم یک شیطانید و بابراس بهمون خیانت کرده
بابراس کی بود دیگه؟
رو کردم سمت ببری وگفتم:ببری بابراس کیه؟
ببری هم تعظیم کوتاهی کردو گفت بابراس اسم من هست بانو
وای یعنی ببرا هم اسم دارن چه جالب چه اسم جذابی داشت
باناراحتی بهش گفتم:پس چرا بهم نگفتی؟
ببری یا همون بابراس گفت:بانوی من ما ببر ها جوری افریده شدیم که تا وقتی چیزی ازمون نپرسند
هیچی نگیم...شماهم نپرسیدید
وای چه جالب...هروز چیزای جالب تری از این سرزمین میفهمم...بابراس رو کرد سمتمو گفت:بانوی من
باید بریم دنبال نشانه ها دیر شدهسرمو تکن دادمو گفتم:
-حاظرم بریم
نگاهم افتاد به ببرها تا نگاه منو به خودشون دیدن دوباره تعظیم کردن...اصلا دوس نداشتم جلوم
تعظیم کنن رفتم جلوشونو گفتم:
-لطفا جلوی من تعظیم نکنید
تا ببرها خواستن چیزی بگن بابراس گفت:

romangram.com | @romangram_com