#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_56
-ببرهای اصیل؟؟؟؟؟؟
-آره.اینجا زندگی میکنن.ولی بهت گفته باشم که هر اتفاقی اینجا میفته. رفتار حیوانات در این منطقه.
با بیرون از این منطقه کاملا تضاد داره!!!!دستت رو هم باز میزارم تا لااقل بتونی از خودت دفاع کنی.
ولی فکر فرار رو از سرت بیرون کن که خوب میدونی راحت میتونم پیدات کنم و اون موقع بدون
لحظه ای درنگ میکشمت!!!!!
تیارانا:
با حرفایی که اون زد چارستون بدنم لرزید!!!!باید چیکار میکردم؟؟؟؟یعنی جون سالم به در
میبرم؟؟؟؟هر اتفاقی که بیفته باید حواسم رو جمع کنم تا نشونه ای از بازمانده پیدا کنم. با صداش به
خودم اومدم:
-رسیدیم!!!!حرفام که یادته؟؟؟؟؟
اره ی ضعیفی گفتم که شک داشتم شنیده یا نه!!!!سرم رو بلند کردم و به ورودی جنگل نگاه کردم.
درختها انگار که بهم دست داده باشن تو خودشون بودن و یجور دیوار درست کرده بودن که بالای در
ورودی تابلویی با این نوشته به چشم میخورد:
-احتیاط کنید!!!!خطر مرگ وجود دارد.هر صدایی مصادف با مرگ است!!!!!!!
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و..........آب دهنم رو به سختی قورت دادم و با من و من گفتم:
-من فکر کنم از اینجا جون سالم بدر نبرم.ولی هرچی که باشه،لااقل اسمت رو بهم بگو تا بدونم کی
باعث شد من بمیرم!!!!!
romangram.com | @romangram_com